روند مذاکرات صلحی که از سوی روسیه راهاندازی شد، پس از سه نشست در مسکو، قرار است کابل میزبان چهارمین نشست آن باشد. هرچند سه دوره از این نشستها که اولی در غیاب افغانستان برگزار شد، دستآورد خاصی نداشت، ولی سیاست صلحطلبی دولت افغانستان موجب شده تا حداقل از این قضایا بیخبر نمانده و فارغ از تحولات جاری مذاکرات نباشد. زیرا هرگاه نماینده دولت کابل در این نشستها حضور نداشته باشد، هرگز نخواهد دانست که در نیات و منویات مخالفان یا حامیان سیاسی و نظامی آن چه میگذرد.
این نشستها در حالی برگزار میشود که از یکسو کاخ کرملین بــه حمایت نظامی از مخالفان مسلح دولت افغانسـتان متهـم اسـت و از جانـب دیگــر، مناسبات روسیه و امریکا نیز به شدت وخیم شده و در پایینترین سطح آن قرار دارد. در چنین وضعیتی، چشمانداز مذاکرات پیش رو و نشستهای گذشته چندان روشن به نظر نمیرسد.
در این میان، آنچه مسلم است این که کاخ کرملین پس از شکست شوروی، همواره نقش خنثا در افغانستان داشته یا دستکم در پشت پرده حوادث جاری قرار داشته است. اما اکنون زمامداران روسیه در صدد اند تا از سیاست صلحجویی دولت کابل استفادهجویی نموده و نیت مداخلهجویانه شان را با شگرد دیگری آشکار کردهاند. مسوولان این کشور گفتهاند که حاضر به همکاری در روند صلح افغانستان هستند. حکومت وحدت ملی نیز به نشانه حسن نیت، صلاحالدین ربانی، سرپرست وزارت خارجه را به مسکو فرستاد تا زمینه و نشانه همکاریاش را نشان داده و ثابت سازد که کابل، دست هرکسی را که در راستای مساعدت به پروسه صلح بلند شود، خواهد فشرد.
به نظر میرسد آمادگی دولت کابل برای حضور در این نشستها، به منظور اثبات ادعای مسوولان این کشور در این عرصه، یک گام نیک است که باید برداشته میشد. زیرا اگر گزینههای دیپلوماتیک جهت اثبات چنین ادعایی به کار گرفته شود، روشن خواهد شد که آیا روسیه از نفوذ لازم برای حضور گروههای مسلح طالبان در میز مذاکره برخوردار است یا نه.
اما آنچه شواهد جاری و سوابق فکری گروه طالبان نشان میدهد این است که اطاعتپذیری این گروه به دلایل مختلف از مسکو قابل توجه نبوده و باز کردن حساب روی این ورق سیاسی، کار مطلوبی نخواهد بود. زیرا گروه طالبان به صورت عمده یک ساختار ایدئولوژیک دارد و حکومت رییس جمهور پوتین توانایی نفوذ در لایههای فکری این گروه را نخواهد داشت. این گروه شاید برای باجگیری در جبهههای نبرد و پیشبرد اهداف جنگی شان از روسیه مساعدت دریافت کنند، ولی تسلیم شدن آنها در عرصه سیاسی به دولتی که سابقه خصمانه با ایدئولوژی اسلامی دارد، قابل باور نمیباشد.
دلیل دومی که ثابت میسازد روسیه شریک سیاسی خوبی در روند مذاکره نخواهد بود، آن است که این کشور همانند سایر حامیان مخالفان مسلح افغانستان، نیت صادقانه و عملکرد شفافی در این حوزه نداشته است. برگزاری اولین نشست سه جانبه در مسکو، بدون این که رضایت و نقش دولت کابل را با خود داشته باشد، به خوبی گواه این مسأله میباشد.
بنابراین، نگرانی عمده این است که کاخ کرملین، پاکستان دیگری در عرصه جنگ و صلح افغانستان شده و به جای رونق بخشیدن به مذاکرات صلح، این پروسه را پیچیدهتر ساخته و به یک باجگیر سیاسی دیگری مبدل شود. رفع چنین نگرانی اما رایزنی سازنده و حضور قوی نمایندگان افغانستان در تعامل با روسیه را نیاز دارد که باید در دستور کار رهبران سیاسی کنونی و سایر گروههای مسوول در این عرصه مد نظر گرفته شود.
از جانب دیگر، رویارویی مسکو با متحدان سیاسی افغانستان از جمله امریکا، امیدواری به نتیجهدهی این پروسه را کمرنگ به تصویر کشیده است. با این حال، آنچه میتوان از جریان این نشستها توقع داشت و باید تعقیب نمود، آگاهی از نیت دولت مسکو برای روی دست گرفتن طرح صلح برای طرفهای جنگ افغانستان است. به این معنا که دولت افغانستان باید راهکار و رویکردی را مد نظر گیرد که به همسایگان مداخلهجو از جمله روسیه بگوید: “مرا به خیر تو امیدی نیست، شر مرسان.”
این رویکرد از آن جهت مطلوب است که روسیه و سایر همسایههای کشور، سابقه چندان مناسب و نیت صادقانه در قبال افغانستان و روندهای جاری سیاسی- نظامی آن نداشتهاند. لذا مشارکت در روند مذاکراتی که مسکو مبتکر آن است باید با احتیاط کامل و دقت کافی صورت پذیرد، در غیر آن صورت، امکان این که بار دیگر دولت افغانستان فریب همسایههای نامهربان خود را بخورد، بعید از تصور نخواهد بود.