ads

یادگار ننگین حکومت خلق و پرچم

هفتم ثور سال 1357 تاريخ خونين و روز سياه براي بزرگترين مركز آموزشي كشور يعني پوهنتون كابل به شمار مي آيد.  

نویسنده: The Killid Group
16 اسد 1389
یادگار ننگین حکومت خلق و پرچم

هفتم ثور سال 1357 تاريخ خونين و روز سياه براي بزرگترين مركز آموزشي كشور يعني پوهنتون كابل به شمار مي آيد.

در اين روز، مامورين تره كي بسياري از اساتيد مسلكي پوهنتون را دستگير و به زندان انداختند. تعدادي از آنها در حالت بي سرنوشتي مفقودالاثر و عدهء ديگري نيز در زير ستم و شلاق حاكمان آن زمان اعضاي بدنشان ناقص شده است.

عزيزالله لودين؛ يكي از كساني است كه در آن زمان به حيث استاد فاكولتهء اقتصاد ايفاي وظيفه نموده و توسط مامورين امنيتي وقت، به اتهام مخالفت با نظام آن زمان دستگير و شكنجه شده است.

آقاي لودين، مردي 64 سالهء است كه يك دوره رياست كميسيون مستقل انتخابات را در سال ۱۳۸۸ به عهده داشت و اكنون خانه نشين مي باشد.

وي كه فعلا در يك خانهء كرايي زندگي مي كند، خاطرات تلخ دستگير شدنش را اينگونه به ياد مي آورد:” زمانی که کودتای 7 ثور صورت گرفت یک عده از استادان پوهنتون یکجا شدیم، ما چون می فهمیدیم که با کودتای هفت ثور، اتحاد شوروی در امور افغانستان دخالت می کند و ممکن است افغانستان یکی از ستلایت های اتحاد شوروی شود؛ به همین خاطر با هم نشستیم و به فکر راه بیرون رفت از این مشکل بزرگ که باعث بربادی افغانسان می شد، افتاديم.”

وي مي گويد، به محض شروع اين حركت، آنها دستگير شده و محبوس گرديدند. آقاي لودين جريان دستگيرشدنش را چنين شرح مي دهد: “ساعت 11 شب بود که من و سایر هم قطارانم را به یک موتر انداخته و خریطه ها را به سر ما انداختند. آنها ما را به محبس پلچرخی انتقال دادند، زمانیکه خريطه ها را از سر ما برداشتند یک تن از هم ردیفان خود را دیدم که کاملا جان او بر اثر شکنجه تکه تکه شده بود. در همین اثنا پوهاند صاحب هاشمی را دیدم که یکی از هم صنفی هاي ما بود. از بس که او را شکنجه داده بودند من او را نشناختم. بیش از حد او را زده بودند و تمام وجود او پندیده بود.”

مجازات بدون محكمه

در جريان حاكميت خلق و پرچم علاوه بر شكنجه های بی رحمانه، عدهء نيز به محض اتهام و گرفتاري اعدام می شدند. يعني هيچ محكمهء برگزار نشده و فرصت دفاع براي متهم داده نمي شد.

آقاي لودين نمونه هايي از شكنجه را به ياد دارد كه خيلي تكاندهنده و برخلاف حقوق بشري و شئون انساني است. وي يك نمونه را چنين بازگو مي كند: “یک حادثهء که به سر خود من آمد این بود که من را 7 شب، بیدار خوابی دادند تا حدی که با صدای کوچکترین شیء فکرمي کردم مغز سرم می ترکد، انگشت یکی از دوستانم را زیرپایهء چوکی می کردند و دونفر از شکنجه کننده گان بالای چوکی بالا می شدند. او در این جریان ده بار بیهوش شد.”

لودین میگوید  تعداد کسانی که در آن زمان دستگیر شدند زیاد بودند، تنها از استادان پوهنتون کابل در مرحله اول 14 نفر دستگیر شدند و از صاحب منصبان 30 نفر گرفتار شدند. به گفتهء او از جمله دستگیر شدگان تنها دو نفر آزاد شدند، بقیه اعدام و یا هم در جریان شکنجه جان باختند و یا هم قسمتی از اعضای بدنشان را از دست دادند.

محمد امین فرهنگ یک تن دیگر از کسانی است که در ماه اسد سال 1357 در زمان حکومت تره کی از سوی افراد وابسته به حزب خلق دستگیر و به زندان پلچرخی انتقال داده شد.

او میگوید: “بعد از حادثه هفتم ثور در افغانستان، کمونيستها من را به بلاک دوم زندان پلچرخی بردند که مساحت آن دو متر در دو متر بود. زمستان نزدیک و هوا سرد شده بود، به این بلاک 3 الی 4 هزار نفر منتقل گردیدند تا حدی که در هر اطاق 30 الی 40 نفر را جابجا می كردند. قوماندان محبس یک خلقی بسیار ظالم بنام سید عبدالله هر شب می آمد و زندانیان را به شدت شکنجه می داد.”

آقاي فرهنگ هشت ماه را در آن اطاق سپري نموده و پس از آن به يك اتاق عمومي منتقل شده است كه تعداد زيادي از ساكنان شمال كشور و تحصيلكردگان و صاحب منصبان در آنجا زندانی بودند.

آقاي فرهنگ كه طي يك عفو عمومي آزاد شده است شاهد شكنجه هاي مختلفي بوده است از جمله شکنجه هايي كه وي به ياد دارد؛ لت و کوب، دشنام گفتن، برق دادن و تهديد به فشار دادن فاميل و خانواده هاي افراد متهم بود.

بوستان محمدی یکتن دیگر از کسانی است که یکتن از اعضای فامیلش در زمان حکومت حفیظ الله امین در زندان کوه باد غزنی مورد شکنجه قرار گرفته است.

او میگوید: “زمانی که پدر من را بردند من پسر کلان خانه بودم که حدود 15 سال عمر داشتم. تعداد اعضای فامیلم 17 نفر بود و تمام مشکلات فامیل به دوش من بود. متأسفانه با دستگیری پدرم من با بزرگترین مشکل روحی روبرو شدم، از درس و کار بازماندم و در حال حاضر سواد کافی ندارم.”

پدر بوستان محمدي كه حسين علي نام دارد خاطرات تلخ و درد آوري از زمان زنداني بودنش دارد و اكنون نيز لكنتي در زبانش براثر آن شكنجه ها بوجود آمده است.

محمد قسيم اخگر؛ يكي ديگر از روشنفكراني آسيب ديده در زمان حكومت خلق و پرچم است.

آقاي اخگر فعلا مدير مسوول روزنامه هشت صبح است. وي مي گويد: “این موضوع در آستانه شش جدی سال 1358 صورت گرفت زمانی که طراحان تمامی این مسائل، حزب دموکراتیک خلق بود. به هر حال این حزب آموزه های ضد انسانی را از خود بر جای گذاشتند که تا به حال سرمشق حکومتگران افغانستان می باشد، چرا که در دولت هستند، در دفتر ریاست جمهوری در نهادهای مدنی در پارلمان و حتی احزاب.”

آقاي اخگر با تأسف و تأثر زياد مي گويد:”از چه و از كي بگويم، چون حداقل حقوق اساسی انسان در دوره حکومت تره کی رعایت نمی شد، با کمترین حرکت امکان داشت ما را به شدیدترین جزا محکوم کنند و توسط کسانی به استنطاق بکشند که یک پارچه عقده بودند و با شکنجه کردن انسانها،عقده های خودشان را فرو بنشانند.”

آقاي اخگر اكنون نيز نشانهء از آثار آن زمان با خود دارد. او مي گويد: “ارتعاشی كه در صدا و در گردن من وجود دارد یادگار همان دوره سياه سابق است. من حداقل میتوانستم گپ بزنم، دست کم می توانستم سرودی بخوانم، شعری را قرائت كنم؛ اما ببينید که خاطرات تلخ آن زمان وضعیت من را چگونه تغيير داده است.”

عاملان جنايت

آقای فرهنگ در مورد عاملان آن شكنجه ها می گوید كه سيد محمد گلاب زوی و کبیر رنجبر که در آن زمان عضو کمیته مرکزی بودند در این شکنجه ها رسما” دست داشتند.

اما كبير رنجبر كه فعلا وكيل مردم كابل در ولسي جرگه مي باشد در مورد اين ادعا مي گويد: “این موضوع را من به شدت رد می کنم، من 18 سال در کشور نبودم و در تمام دوران کودتا به خارج بودم. من در سال 1364به کابل آمدم، در زمان تره كی و امین اتفاقاتي كه صورت گرفت من در افغانستان نبودم و بعد از آنکه به افغانستان آمدم نه عضو برجسته حزب خاد شدم و نه هم عضویت رهبری آن را داشتم، بلکه من عضو عادی اکادمی علوم جمهوری افغانستان بودم نه پست نظامی داشتم و نه پست دولتی، این افراد که نمی توانند در مورد رنجبر کدام تخطی را پیدا کنند دست به توطئه میزنند.”

آقای رنجبر مي گويد حزب خلق  حتی در حدود 4000 تن از اعضای حزب خود را که مخالف با حکومت بودند به قتل رساندند، ناگفته نباید بگذارم که حتی اعضای خود این حزب هم با دیکتاتوری و جنایاتی که از سوی شان صورت میگرفت اتفاق نظر نداشتند.

يكي ديگر از افراد متهم به شكنجه در زمان حاكميت خلق و پرچم سيد محمد گلاب زوی است. وی فعلا برای وكالت در ولسي جرگه دوباره كانديد شده است.

گلاب زوي كه زماني عضو مركزي حزب دموکراتیک خلق افغانستان بوده و متهم به شكنجهء افراد محبوس در زندان پلچرخي مي باشد، درخانه شخصی اش در كارته سه زندگي مي كند.

او درمصاحبه با کلید گفت: “من ازماه جدی سال 1358تا ماه قوس سال 1367 وزیر داخله بودم، وزارت داخله در آن زمان به کسانی که مجرمین سیاسی بودند و درعرصه سیاسی کار می کردند کاری نداشت بلکه فقط مجرمین جنایی وبعضی دوسيه های دیگر را مورد بررسی قرار می داد.”

آقاي گلاب زوي با رد اتهامات وارده مي افزايد: “من در این قضایا اصلا دست نداشتم  بخاطریکه این  مسائل عرصه کاری من نبود ودرآن زمان به اثر جراحتی که داشتم تا دوماه بعد ازکودتا فعالیتی نداشتم وتحت تداوی و مراقبت شدید بودم. بعد از آن سر یاور شورای انقلابی وقت شدم و بعد از آن به حیث وزیر مخابرات آن زمان مقرر گردیدم.”

به اساس گزارشهای موجود در زمان حکومت تره کی، شکنجه به ابتکار و اشکال گوناگون بود.

مثلا” کسانی بودند که با آب جوش از بین رفتند، یک فردی بنام محسن که از جمله اعضای مرکزی یک سازمان بود در زمان حکومت حفیظ الله امین در منطقه بالاحصار کشته شد و یک داکتر که علی اکبر نام داشت و رئیس شفاخانه وزیر اکبر خان بود بر اثر شکنجه کشته شد اما متأسفانه هيچ روندي آغاز نشد كه تحت چتر و حاكميت قانون از رويدادهاي خونين دادخواهي نمايد.

 

 

کلیدگروپ را در تویتر و فیس بوک دنبال کنید
طراحی و توسعه توسط تکشارک - Copyright © 2024

Copyright 2022 © TKG: A public media project of DHSA