ads

آیینه

چشم     در آیینه موهایم فرامی رسند

نویسنده: The Killid Group
24 دلو 1388
آیینه

چشم     در آیینه

موهایم فرامی رسند

پیر تر ازخیابان

ناخن هایم را فراموش می کنم

     بین زمستان

مثل تکه ابرمتروکی بر بام

سلمانی ها

پیچ گیسوانم را اندازه می گیرند

تسبیح

 دانه

دانه

 می ریزد

مورچه ها بومی کشند

پاشنه هایم را

به دنبال نشان کرم ها

درخت پر از دود شده است

وسایه ها از میان برف بالامی آیند

باد  

چراغی می افروزد

      روی ناودانِ خاموش

پیشانی ام

 چکه

 چکه

چکه

 برف روشن می شود

  دستانم به دنبال سنگی می افتند

و آیینه

از چشمم می لغزد

               بیرون

(محمود جعفری)

****

شهر یخزدگان

بیا دوباره غزل های ناب صادر کن

به شهر یخزدگان آفتاب صادر کن

به شهر یخزدگانی که یاوه می بافند

بیان برتر فهم کتاب صادر کن

بهرچه آینه لبخند را تعارف کن

به هر چه قمصر دنیا گلاب صادرکن

بیا و در قدح تازه ریز عرفان را

به چارگوشه دنیا شراب صادر کن

حکیم غزنه سکوت هزاره رابشکن!

خروش وولوله والتهاب صادرکن

(فاضل محجوب)

***

عشق

صد درد بی درمان تو درمان می کنی

باناز خود دل را پریشان می کنی

از دست ما جزناله برناید ولی

وقتی جواب عشق کتمان می کنی

(ضمیر شمس)

 عصر بی ننگ

این سفرنامه ی شب رنگ، مرا خواهد کُشت

میله های قفسِ تنگ مرا خواهد کُشت

با دلِ سادۀ یک کودک و دستان لطیف

بازیِ خنجرِ نیرنگ، مرا خواهد کُشت

نالۀ گم شده در سینۀ دودی غبار

بی گمان از دل فرسنگ مرا خواهد کُشت

گریه های تو مرا می برد اندر دلِ موج

موج در بین دوتا سنگ مرا خواهد کُشت

این همه خلق چرا صرف به تو زل زده اند؟

چشمِ های تو به آهنگ مرا خواهد کُشت

*

تف به این شهرتِ  بی همتی وعزتِ نفس

عصرِ بی تلخه و بی ننگ مرا خواهد کُشت

          (راحله یار)

 

کلیدگروپ را در تویتر و فیس بوک دنبال کنید

به اشتراک بگزارید

طراحی و توسعه توسط تکشارک - Copyright © 2024

Copyright 2022 © TKG: A public media project of DHSA