همزمان با جریان جنگ فاجعهبار غزنی و تهاجم گسترده گروه طالبان به این شهر باستانی، زمزمههای مذاکرات صلح مستقیم میان امریکا و طالبان نیز بالا گرفت. از سوی دیگر، نمایندگان این گروه به تاشکند رفتند و با سران حکومت ازبکستان دیدار کردند.
حلیمه عظیمی، فعال مدنی، با نگاه به وضعیت کنونی میگوید: “از یکسو، ولایت غزنی، پایگاه اردوی ملی در فاریاب و برخی نقاط دیگر در آتش جنگ روز افزون گروه طالبان میسوزد و از سوی دیگر، سراب صلح به صورت فریبندهتری به تصویر کشیده شده و امیدواریهایی هرچند واهی به مردم داده میشود که گویا به بدبختیهای مردم این سرزمین نقطه پایان گذاشته خواهد شد.”
تحلیل وضعیت موجود و مقایسه سعی و تلاشها بر محور جنگ و صلح جاری، شک و تردید مردم را نسبت به تحکیم صلح و تحقق آشتی ملی بیشتر ساخته و امیدواریهای همگانی را نسبت به این پروسه تضعیف کرده است. به همین دلیل پرسشی که در افکار عمومی به شکل فزایندهای متبارز میشود این است که در مقدمه جدی شدن روند مذاکرات صلح و حاضر شدن امریکا برای رایزنی مستقیم با گروه طالبان بر سر صلح افغانستان، تشدید جنگها به چه معناست و چه عواملی در این قضیه دخیل است؟
جنگ برای صلح!
اولین گزینه که پیش از این نیز در اذهان عمومی و در تاریخ جنگ و صلح در کشور بیپیشینه نبوده است، تقویت گروههای مخالف مسلح برای تحکیم جایگاه شان در مذاکرات صلح بوده است. به باور آگاهان، همواره در آستانه مذاکرات صلح یا مقدمه شروع برخی از نشستهای مهم جهانی، مشاهده شده است که شرایط امنیتی کشور به وخامت گراییده و یا حملات تهاجمی، انتحاری و انفجاری مرگباری صورت گرفته است.
عـادل عمــار، آگاه امــور سیاسـی، معتقد است که “حامیان مخالفان مسلح همواره در صدد هستند تا با قوی نشان دادن آنها، موقعیت این گروهها را در نزد مذاکرهکنندگان برجسته نشان داده و از این طریق، در لابیهای سیاسی شان، اعتبار بیشتری را کسب کنند. بسیاری از این گروهها سیاست مستقل و مشخصی ندارند و به اشاره باداران خارجی شان حرکت میکنند. به همین دلیل در هر جایی که آنها طرح جنگ را ارائه کنند، در همان جا وارد عمل شده و با هر مجموعهای که نقشه صلح را داشته باشد، با همان مجموعه وارد مذاکرات صلح خواهند شد.”
با این وصف، به نظر میرسد که جنگ غزنی نیز مثل بسیاری از وقایع دیگر، جنگ برای صلح است. زیرا به هر اندازه که زمزمه مذاکرات صلح جدیتر میشود، به همان اندازه، صدای ناقوس جنگ قویتر نواخته میشود. اما نگرانی مردم این است که هرگاه چنین برنامهای در دست برنامهریزان جنگ و صلح باشد، قربانی اصلی آن مردم ملکی و غیرنظامیان بیگناه خواهند بود.
فوزیه که خود یکی از گیرماندگان جنگ غزنی است میگوید: “نزدیک به یک هفته بود که آرامش و قرار از ما گرفته شده بود و هر لحظه انتظار مرگ را میکشیدیم. صدای فیر مرمی در شهر ما پیش از این نیز شنیده میشد، ولی این بار وحشتی که شهر را فرا گرفته بود، خیلی تکاندهنده بود. شرایط ما مثل بیمار در حال احتضار بود که هر لحظه احتمال میرود آخرین نفس خود را بکشد.” احساس این خانم گیرمانده در آتش جنگ، مشت نمونه خروار است. در میان این آتش، خسارتهای سنگین مالی و جانی به مردم نیز وارد شده و جان شیرین صدها سرباز و غیرنظامی گرفته میشود. اما وقتی صلح حاکم شود، به جای اینکه عاملان ریختن این خونها محاکمه و مجازات شوند، اعتبارات سیاسی بیشتری میگیرند!
جای دولت در مذاکرات صلح
مسأله دیگری که همواره برای مردم، کارشناسان و اقشار مختلف شهروندان کشور قابل نگرانی است اینکه مذاکرات کنونی با محوریت کشورهای خارجی روی دست گرفته شده است. یک هیأت از گروه طالبان به تاشکند رفته و با حکومت ازبکستان دیدار میکند. هیأت دیگری با نمایندگان امریکایی میبیند و ممکن است کشورهای دیگری نیز تصمیمهای مشابه و جداگانه در خصوص صلح افغانستان روی دست بگیرند. در چنین شرایطی، پرسش اساسی این است که آیا اقتدار سیاسی افغانستان به کلی نابود شده و جایگاه نظام سیاسی و دولت افغانستان از بین رفته است؟
این پرسش بدان دلیل اهمیت دارد که هرگاه دولت مرکزی در کار باشد و نظام سیاسی که مدعی است از آرای مردم برخاسته است، سرجای خودش قرار داشته باشد، نباید کشور یا کشورهای دیگری به جای آن تصمیم بگیرد. اما از وضعیت جاری و روند مذاکرات صلح این گونه پیداست که سرنوشت مذاکرات صلح افغانستان به دست کشورهای دیگری افتاده و گویا عناصری در خارج از کشور راجع به صلح و جنگ افغانستان تصمیم میگیرند.
آگاهان امور بر این باور اند که این روند به شدت اتوریته حکومت وحدت ملی را زیر سوال برده و جایگاه آن را بیشتر از پیش تضعیف خواهد کرد. محمد قرهباغی، آگاه امور سیاسی و تحلیلگر، بدین باور است که “هرگاه مذاکرات صلح گروه طالبان با نمایندگان امریکا به ثمر بنشیند، شرایط دشواری در روابط دولت – ملت در افغانستان رقم خواهد خورد. زیرا در آن صورت، مردم نسبت به دولت کنونی بیشتر از پیش بیاعتماد خواهند شد. از سوی دیگر، چنین صلحی، پایدار نیز نخواهد ماند. چرا که همانگونه که در تحکیم صلح نقش خارجیها برجسته بوده، در تخریب این وضعیت نیز آنها مؤثرتر عمل خواهند کرد. از سوی دیگر، کشورهای خارجی در جریان روند مذاکرات، بیشتر از آنکه منافع ملی افغانستان و مصالح مردمی را مد نظر قرار دهند، منافع سیاسی خودشان را ملاحظه خواهند کرد.”
بسیج ملی
در این میان، بسیاری از شهروندان بر این باور اند که جنگ جاری در میان زمزمههای صلح ادامه یافته و هیچ کدام پایان نخواهد یافت. در نتیجه، زندگی مردم با این بازی بیپایان جنگ و صلح گره خورده و هرازگاهی باید قربانی مطامع قدرتطلبان داخلی و دسیسهگران خارجی شوند.
آمنه که عمرش نزدیک به هشتاد سالگی رسید است میگوید: “از زمانی که به خاطر دارم، آرامش دایمی و صلح سراسری در کشور ما برقرار نبوده و این سرزمین همیشه بستر جنگ بوده است. جنگی که عاملان اصلی آنها نامشخص بوده و مردم خوراک آتش آن بودهاند. هیچ امیدی هم ندارم که امریکا، اشرف غنی، پاکستان یا ازبکستان در این مملکت صلح بیاورد.”
از این گفتهها چنان پیداست که هرگاه مردم نخواهند با یک بسیج ملی و سراسری از مزایای صلح و آشتی آگاهی یافته و ابزار دست خارجیها و کشورهای همسایه قرار نگیرند، صلح با فشار کشورهای بیرونی تأمین نخواهد شد. لذا حقیقت این است که صلح باید به یک خواست سراسری و عمومی تبدیل شود و دیگر ابزاری برای خارجیها در این سرزمین یافت نشود تا مخالفان مسلح را به بهانههای مختلف فریب داده و به جنگ دولت بفرستند. از جانب دیگر، مخالفان مسلح نیز نباید با اشارههای دیگران کمر به ویرانی این مملکت بسته کنند و روزی برای صلح چراغ سبز نشان دهند و روز دیگر برای جنگ دست به ماشه شوند.
کلیدگروپ را در تویتر و فیس بوک دنبال کنید