ads

بازگشت از حلقوم مرگ! (بخش سوم و پایانی)

خنده‎های توأم با اشک گروه‎های مسلح درگیر جنگ می‌شوند، گروگان‌ها زمانی که صداهای فیر و تبادل آتش را می‌شنوند در اول فکر می‌کنند که جنگ میان گروه‎های مسلح و دولت خواهد بود، اما بعد متوجه می‎شوند که نه درگیری میان گروه طالبان و داعش است.  خدابخش در جمع گروگان‌هایی است که با وجود یک معامله دولت با گروه‌های مسلح (معامله 21 ثور که در نتیجه آن 19 گروگان در مقابل رهایی خانواده‎ها ازبک آزاد شدند)، آن‎ها بازهم در بند گروگان‎گیران باقی مانده بودند. از آن پس او با پنج تن از هم‌نوشت‎هایش شکنجه‌های زیادی را متحمل می‌شوند، تا حدی که آن‎ها هرگونه امیدی برای آزاد شدن را از دست می‌دهند. زمانی که آن‎ها متوجه می‌شوند که گروه‎های مسلح در میان خود درگیر جنگ شده‎اند به این امید می‌شوند که شاید در جریان درگیری میان گروه‎های مسلح، آن‎ها به یک بارگی کشته شوند و دیگر از عذاب شکنجه‌ها و رنج‌ها برای همیشه نجات یابند. 

صمدعلی نوازش
22 حوت 1394
بازگشت از حلقوم مرگ! (بخش سوم و پایانی)

گروه‎های مسلح درگیر جنگ می‌شوند، گروگان‌ها زمانی که صداهای فیر و تبادل آتش را می‌شنوند در اول فکر می‌کنند که جنگ میان گروه‎های مسلح و دولت خواهد بود، اما بعد متوجه می‎شوند که نه درگیری میان گروه طالبان و داعش است. 
خدابخش در جمع گروگان‌هایی است که با وجود یک معامله دولت با گروه‌های مسلح (معامله 21 ثور که در نتیجه آن 19 گروگان در مقابل رهایی خانواده‎ها ازبک آزاد شدند)، آن‎ها بازهم در بند گروگان‎گیران باقی مانده بودند. از آن پس او با پنج تن از هم‌نوشت‎هایش شکنجه‌های زیادی را متحمل می‌شوند، تا حدی که آن‎ها هرگونه امیدی برای آزاد شدن را از دست می‌دهند. زمانی که آن‎ها متوجه می‌شوند که گروه‎های مسلح در میان خود درگیر جنگ شده‎اند به این امید می‌شوند که شاید در جریان درگیری میان گروه‎های مسلح، آن‎ها به یک بارگی کشته شوند و دیگر از عذاب شکنجه‌ها و رنج‌ها برای همیشه نجات یابند. 
خدابخش می‌گوید: “وقتی جنگ طالبان و داعش شروع شد ما خوشحال شدیم، از ین خاطر نه که ما آزاد خواهیم شد بلکه از این خاطر که ما می‌گفتیم شاید از این عذاب به زودی خلاص شویم.”
خدابخش و دیگر گروگان‎ها بی‌خبر از اینکه چه تعداد افراد دیگر در مسیر راه‎های غزنی و زابل به گروگان گرفته شده‎اند، سه شبانه روز در میدان جنگ به گونه‌ای که دست‎ها، چشم‎ها وگوش‎ها و حتی دهان شان بسته می‌باشد، منتظر یک طرفه شدن سرنوشت شان می‌مانند. او می‌گوید: “سه شبانه روز میان طالبان و داعش جنگ شد و ما حیران مانده بودیم که چه خواهد شد!”
این پنج تن نمی‎دانند که بعد از به گروگان رفتن آن‎ها چندین مورد گروگان‎گیری دیگر نیز صورت گرفته است، معاملات داعش با دولت به بن‎بست رسیده و این بار طالبان طرف گفتگوی خانواده‌های آن‎ها و دیگر گروگان‌هایی است که بعد از آن‎ها به گروگان رفته‎‏اند.
جنگ میان گروه داعش و طالبان در روز 17 عقرب منجر به رویداد بزرگی شد و آن اینکه افراد وابسته به داعش زمانی که نتوانستند در مقابل طالبان مقاومت کنند، سر هفت گروگان را به گونه فجیعانه از تن شان جدا کردند. این هفت تن شامل شکریه تبسم دختر 9 ساله، 2 زن دیگر و 4 مرد بودند که حدود یک و نیم ماه اسیر گروگان‎گیران بودند. مرگ آن‎ها با اعتراض گسترده و تظاهرات بی‌سابقه در داخل و خارج از کشور همراه شد.
اما خدابخش و هم‎بندهایش به سرنوشت این هفت گروگان مواجه نشدند. گروه داعش در میدان جنگ حداقل این فرصت برای شان دست نداد تا تمام گروگان‎ها را که خدابخش نیز شامل یک بخشی از آن‎ها بود، به قتل برساند.
جنگ به نفع طالبان رقم می‌خورد و خدابخش با دیگر گروگان‎ها به دست طالبان می‌افتند. آن‎ها آن زمان متوجه می‌شوند که گروگان‌های دیگری نیز هستند که در دام افراد مسلح گرفتار شده‎اند. گروگان‎ها که در حالت روانی نامساعد قرار داشتند، هرگز متوجه نمی‎شوند که طالبان این بار با آن‎ها چه معامله‎ای خواهد کرد، آیا این سرنوشت ادامه می‌یابد یا به گونه مثبت یا منفی ختم خواهد شد: “از آزادی ناامید شده بودیم و نمی‎دانستیم که طالبان با ما چه‌ خواهند کرد.”
نظر به گفته‌های خدابخش، روزی فرا رسید که کم کم امید آزادی به دل‎های گروگان‎ها جرقه می‌زد، ناباوری‌ها کم کم رنگ خود را در مقابل امید و بازگشت به سوی زندگی از دست می‌داد، آسمان، نوید زندگی دوباره برای گروگان‎ها داشت. نصف روز بود که چشمان گروگان‎ها اجازه دیدن محیط و ماحول را پیدا می‌کند، گوش‌های آن‎ها دیگر برای شنیدن صداهای امیدوارکننده باز می‌شود، دهان آن‎ها دیگر بسته نمی‌ماند، این همه اتفاقات توسط افرادی صورت می‌گیرد که با وارد شدن شان به مخفی‎گاه گروگان‎ها به زبان ازبکی نه بلکه به زبان پشتو صحبت می‌کنند.
خدابخش افزود: “وقتی طالبان از دروازه داخل شدند ما را گفتند که شما آزاد هستید. ما با آنکه باور نمی‎کردیم اما کمی خوش شده بودیم، چون دیدیم که پشتو زبان‌ها آمدند، دیگر ازبک‌ها را ندیدیم، تعداد زیادی از مردم را دیدیم که با اشتوک‏ها (کودکان) یکجا آمده بودند، ما فهمیدیم که اگر صحنه جنگ باشد اشتوک‌ها را نمی‌آورند، آن‎ها ما را بردند در خانه یک پشتو زبان و برای ما نان آوردند و ما را آب دادند.”
خدابخش و چهار گروگان دیگر که حدود 9 ماه در اسارت گروگان‎گیران به سر برده بودند، در چنین روزی دهان شان با آب و غذای مناسب بیگانه بوده است، اما سعی می‌کنند به حدی غذا بخورند که برای شان سبب تکلیف نگردد. حالت عجیبی برای آن‎ها دست می‌دهد؛ از اینکه دیگر مورد شکنجه قرار ندارند، از اینکه به دست انسان‌های قرار می‌گیرند که با آن‎ها به گونه انسانی برخورد می‌کنند. اما آن‎ها بازهم مطمئن نیستند که از این به بعد چه خواهد شد. خدابخش می‌گوید: “ما وقتی نان خوردیم، نماز خواندیم، چند دقیقه نشستیم و پشتو زبان‎ها گفتند که اگر شما قصد انتقام دارید چوب را بگیرید و بروید داعشی‌ها را بزنید. اما ما هیچ باور نداشتیم که کار به جایی رسیده باشد که بتوانیم آن‎ها را بزنیم، در آن لحظه هیچ تصمیمی گرفته نمی‌توانستیم.”
در این جنگ که تعدادی از افراد گروه داعش کشته می‌شوند، عده‌ای دیگر آن‎ها به دست طالبان اسیر می‌شوند. گروگان‎ها نیز برخی از آن افراد را که در نگهبانی و شکنجه شان دخیل بودند، در میان داعشیان اسیر می‌شناسند. با وجودی که طالبان حمایت خود را از گروگان‎ها اعلام می‎کنند، اما آن‎ها توان مقابل شدن با افراد داعش را ندارند. خدابخش می‌گوید: “آن‎ها (طالبان) در حدود 70 تا 80 نفر داعشی‌ها را دستگیر کرده بودند، از جمله من چند نفری را که نگهبان ما بودند شناختم.”
کار به این سادگی پیش نمی‎رود، افراد داعش حاضر نیستند که گروگان‎ها را در دست طالبان آزاد ببینند، هر لحظه به فکر حمله‎ تازه بر آن‎ها می‌شوند، ازبک‌ها که قبلاً گروگان‎ها را در اسارت خود داشتند، از هر فرصتی برای کشتن آن‎ها استفاده می‎کنند. این بار حادثه دور از انتظار رخ می‌دهد، یکی از کودکان ازبک موفق می‌شود اسلحه‌ای را از دست یکی از افراد طالبان بگیرد و برق‎آسا بر گروگان‎ها حمله کند. به گفته خدابخش: “چند دقیقه گذشته بود که بازهم فیر شد دیدیم که یک اُشتک (کودک) ازبک تفنگ را از طالبان گرفته بود و بر سر ما فیر می‌کرد. افغان‌ها (پشتون‌ها) برای ما گفتند که بروید در دهلیز، وقتی در دهلیز رفتیم حدود 15 دقیقه نشستیم، طالبان رفتند و تفنگ را از آن بچه گرفتند و دیگر به سوی ما فیر نشد.”
نظر به گفته‎های او، بعد از این حادثه طالبان با وساطت بزرگان قومی گروگان‎ها را از مربوطات ولایت زابل به طرف ولایت غزنی حرکت می‌دهند: “ساعت‌های دو سه بجه بود که ما را حرکت دادند تا 11 بجه شب ما را در خانه یک قومندان طالبان به نام یاسین آخندزاده در گوار رساندند. همان را شب در خانه آخندزاده بودیم.”
هرچند گروگان‎ها یک شب دیگر نیز در مربوطات ولایت زابل در گوار باقی می‎مانند، اما آخندزاده به آن‎ها نوید آزادی می‌دهد.
یاسین آخندزاده بعد از آنکه گروگان‎ها را در خانه خود جای می‌دهد، به بزرگان قومی در ولسوالی جاغوری ولایت غزنی زنگ می‌زند و از آن‎ها می‌خواهد که بیایند گروگان‎ها را تحویل بگیرند. خدابخش می‎گوید: “افراد آخندزاده در همان شب از بازار برای ما لباس آوردند و صبح آن روز که مردم جاغوری به خانه آخندزاده رسیدند، آن‎ها در بین حویلی یک فرش هموار کردند و بزرگان جاغوری را با کلان‌های طالبان یکجا نشاندند. آن‎ها حدود نیم ساعت سخنرانی کردند، بعد از آن ما را تسلیم مردم جاغوری نمودند.”
ساعت 9 صبح گروگان‎ها به دست بزرگان جاغوری قرار می‎گیرند. حال دیگر اطمینان آن‎ها بیشتر شده و کم کم خنده‎های مملو با گریه چهره‎های گروگان‎ها را تغییر می‎دهد. آن‎ها تا ساعت 11 قبل از ظهر راه می‎پیمایند تا آنکه در قریه انگوری از مربوطات ولسوالی جاغوری می‌رسند. به گفته او، بزرگان قومی از ولایت زابل نیز تا ولسوالی جاغوری گروگان‎های آزاد شده را همراهی می‌کنند.
خدابخش می‎گوید: “به مجردی که در ولسوالی جاغوری رسیدیم دیگر کاملاً مطمئن شدیم که اتفاق دیگری انشاءالله رخ نمی‌دهد. من به خانه زنگ زدم و گفتم که خدابخش هستم و آزاد شده‌ام، اما هیچ‎کس باور نمی‌کردند.”
استقبال گرم مردم جاغوری از گروگانان برای آن‎ها این حالت را ایجاد می‌کند که حتی برای زودتر رسیدن به خانه‌های شان عجله نکنند: “حتی دیگر به فکر آن نبودیم زودتر به خانه برسیم، چون وقتی می‌دیدیم مردم جاغوری هرکدام می‌آیند و ما را کمک می‌کنند، برای ما لباس می‌آورند، برای ما موبایل می‌آورند. یک احساس عجیبی برای ما رخ داده بود و همه چیز را فراموش کرده بودیم.”
این بود قصه خدابخش که مدت 9 ماه در بند افراد مسلح داعش باقی مانده بود.

کلیدگروپ را در تویتر و فیس بوک دنبال کنید
طراحی و توسعه توسط تکشارک - Copyright © 2024

Copyright 2022 © TKG: A public media project of DHSA