امروز کابل شاهد سه انفجار در سه محل مزدحم بود. هر انفجاری زخمی و کشتهیی برجا میگذارد و هر زخمی و کشته، با چندین خانواده، پیوند دارند. به این حساب، وقتی روزانه حداقل مثل امروز چهار کشته و پنج زخمی جا گذاشته باشند، درمییابیم که خانوادههای بسیاری از این حوادث سوگوار و متاثر میشوند؛ ولی درد این است که کشتهها و زخمیهای این سرزمین فقط به اعدادی بدل شده و همهروزه سرخط خبرها میشوند و آب از آب تکان نمیخورد.
چرا ما همهروزه شاهد انفجار ماینهای چسپکی و گاه هم ترورهای هدفمند باشیم، چرا خون انسان این سرزمین هیچ ارزشی ندارد و برای شان دادخواهی صورت نمیگیرد؟
سیاستها و استراتیژیهای امنیتی برای مهار حوادث چرا بینتیجه بوده و مقامات به خصوص ارگانهای امنیتی تنها و تنها به ارایه ارقام و معلومات ابتدایی در پیوند به انفجارها و تلفات ناشی از آن بسنده میکنند و بس؟
بزرگترین پرسش در ذهن هر شهروند این سرزمین همین است که چرا حکومت به خصوص ادارات امنیتی در رابطه به ناامنیهای پایتخت بیتفاوتاند؟
چرا ادارات کشفی چنانچه لازم است اقدام نمیکنند و یا اینکه در برابر حملات و ترورها نوعی معافیت پیدا کردهاند؟
از سوی دیگر، پرسش این است که آیا نیروهای کشفی به منابع استخباراتی و کمککننده دسترسی ندارند و یا به اندازهی کافی نیاز به تجهیز دارند؟
در کنار این همه، پرسش دیگر این است که چرا فرهنگ مجازات و مکافات نمیتواند در جلوگیری و مهار چنین حملات کمککننده باشد یا این فرهنگ کاملا از بین رفته است؟
از طرفی هم راهکار دوبرابرسازی پولیس کابل که بارها از آن نام برده شده بود، به کجا انجامید و چه وقت این پروسه تکمیل میشود؟
چون این پرسشها، هزار و یک پرسش دیگر ذهن مردم را به خود مصروف ساخته و آنها نمیدانند در این آشفتهبازار، به کی روی آورند تا پاسخ پرسشهای شان را بگیرند.
مردم نمیخواهند قربانی فرهنگ معافیت این چنینی رهبران و ادارات امنیتی شوند. حالا که کارد به استخوان شان رسیده، باید به پرسشهای شان، پاسخ قناعت بخش داده شود و بیشتر از این طرفهای درگیر جنگ با جان و خون این ملت که بیشتر از ۴۰ سال جنگ را با جسم و جان شان تجربه کردهاند، معامله نکنند.
کلیدگروپ را در تویتر و فیس بوک دنبال کنید