ads

لبخند

لبخند زدی، ثانیه ها لال شدند خط های دلم به سویت اشغال شدند گوشم به شما بود وزبانم، مشغول تا پلک زدی، هردو کر ولال شدند    

نویسنده: The Killid Group
29 جوزا 1389
لبخند

 

لبخند زدی، ثانیه ها لال شدند

خط های دلم به سویت اشغال شدند

گوشم به شما بود وزبانم، مشغول

تا پلک زدی، هردو کر ولال شدند

یک باغ پرنده از نگاهت پرزد

یک جفت نگاه ساده، خوش حال شدند

از سرخی گیلاسِ تر لب هایت

خوش طعم ترین خاطره ها کال شدند

گفتم بنشین، شعر برات آوردم

نوشیدی وجرعه جرعه ها فال شدند

این قافیه ها داخل فنجان غزل

تعبیر به هم خوردنِ احوال، احوال شدند

فالی که به امروز وبه فردا شک داشت

یک هفته گذشت، هفته ها سال شدند

(محمد جعفری)

زندگی

نور از برگ گریزان به رگ انگور است

آب با ریشۀ تاک ونفسش محشور است

زندگی ، بیم وامید است به هم آغشته

غصه هم بازی طفلی است که غرق سور است

زندگی، آهن خام است، دم تیر وتفنگ

لحظه یی ناله یی ازبند دل سنتور است

گاه قلاده بود ، زیب گلوی یک زن

گاه برگردن یک مرد، دم ساتور است

معنی عمر همین تلخی وشیرینی هااست

نوش داروی عسل، نیش، هم از زنبور است

عصر را هر که غم ودرد و  عزا می بیند

عیش را گر نشناسد به حقیقت کور است

شب، سیاه است اگر دیده موسی باشد

رویۀ دیگر این سکه ز جنس طور است

آتش ازشهوت بدبینی ما می خیزد

دید اگرپاک شود، نار جهنم، نور است

(محمد حسین هاشمی)

ونیچه

وزن خوابم را از نو تعیین می کنید

نام را چه می گذارید؟

یالی هم برای من بگذارید که باد روی آستینم هدر می رود

چند خانه تا ماه شنا کنید

هرگز به کسی نگویید که هوای باد چرا آفتابی ست

هوای ” خانه ام ابری ست…”

چرا ابرها را به آستین من می ریزید؟

یک نفر هم  نیست   خانوم محترم!

نمی دانید چرا کنار این خیابان خالی ست؟

وزن خوابم را از نو تعیین کرده اید

ونیچه نامم را شما بگذارید

حالا تمام شد    لطفاً

شناسنامه ام را به خیالم پس دهید!

نه        لازم نیست!

گلوله ای برسطر های پیشانی ام بنهید.

(محمد شمس جعفری)

شود آیا که من آن چهرۀ زیبات ببوسم؟

خرمن نور شوم تا پروبالات ببوسم؟

چنگ ناهید شوم نغمه گر بزم تو گردم؟

نفس صبح شوم زلف سمن سات ببوسم؟

عرق شرم شوم روی دلارات بپوشم

سرمۀ ناز شوم نرگس شهلات ببوسم

عطش مستی و وسواس گنه گردم وهردم

باوجود تو بیامیزم واعضات ببوسم

هوس عشق شوم ره به دل نرم تو یابم

خندۀ مهر شوم ساغر لبهات ببوسم؟

رخ خورشید فلک  ذرۀ بیقدر ببوسد

پس تو رسوا نشوی گر من رسوات ببوسم

کاشکی مست شبی در برمن بی خبر افتی

تا به کام دل َآشفته سراپات ببوسم

 

کلیدگروپ را در تویتر و فیس بوک دنبال کنید
طراحی و توسعه توسط تکشارک - Copyright © 2024

Copyright 2024 © TKG: A public media project of DHSA