مصطفی هزاره یکی از شاعران و روزنامهنگاران جوان کشور است. او تا مقطع لیسانس تحصیل کرده است. از هفده سالگی علاقمند سرودن شعر بوده است. مصطفی هزاره 17 سال را در دیار هجرت سپری كرده است. «پل سرخ» اولین مجموعه شعری مصطفی هزاره است که در 21 دلو سال 1394 خورشیدی با همکاری اتحادیه نویسندگان و انتشارات «نشر واژه» در پوهنتون ابن سینا رونمایی شد. او میگوید پل سرخ بازتاب یا انعکاسی از وضعیت کافهها و کافهنشینان شهر کابل است. در زیر گفتگویی با این شاعر جوان انجام دادهایم که شما را به خواندن آن دعوت میکنیم.
كلید: در مجموعه شعری « پل سرخ» به كدام مسایل پرداخته شده است؟
هزاره: پل سرخ کتابی است که در آن نوع نگاه و تفکر نسل جوان انعکاس یافته است. شعرهای اجتماعی را در بر دارد. روایت داستان ها از دغدغه های كسانی كه در آنجا زندگی می كنند و دوست دارند زندگی مدرن و آرامی را در جغرافیای جنگ زدهای به نام افغانستان و در خطرناكترین پایتختی چون كابل تجربه كنند.
كلید: در کدام سن به سرودن شعر آغاز کردید؟
هزاره: در بیست سالگی اولین بار اشعارم اقبال نشر یافت و تا حال دو مجموعه شعریام چاپ شده است با نامهای«پل سرخ» و «نامههایی که از جنگ رسید».
كلید: مجموعه شعری «پل سرخ» شامل چند قطعه شعر است؟
هزاره: این مجموعه شامل 46 قطعه شعر عاشقانه و حکایتی از اتفاقات زیر پوست این شهر جنگزده (کابل) است.
كلید: مجموعـه بعــدی شمــا شامــل چـــه موضوعاتی است؟
هزاره: مجموعه دوم من «نامههایی که از جنگ رسید» نام دارد و در آن حکایتهای ضدجنگ آورده شده است. این اثر تقریباً چهار سال قبل در ایران اقبال چاپ یافت و جایزه كتاب سال شعر خبرنگاری ایران را نیز گرفت كه در آن نویسندگان سه کشور (تاجکستان، افغانستان و ایران) و همچنان نویسندگانی دری-فارسی زبان از دیگر کشورهای جهان اشتراک کرده بودند.
مجموعه شعری نامههایی كه از جنگ رسید شامل اشعار ضد جنگ و بازتاب دهنده تصاویر زننده از جنگ است. این اشعار سعی در نمایش چهره پست و پلید جنگ و یافتن اتفاقات قشنگ در بدترین شرایط زندگی دارد.
کلید: شما كه در دیار هجرت بودید، درد جنگ را چگونه احساس كردید و چهره جنگ را چگونه یافتید؟
هزاره: حال هم در شرایط جنگ قرار داریم. در دوره دموكراسی با موجی از اطلاعرسانی رسانهها مواجه شدیم كه با استفاده از اطلاعات آنها توانستم رسالت خود را ادا کنم و چهره بد جنگ را به نمایش بگذارم؛ بعضیها گزارش دادند، بعضیها تصویر گرفتند و بعضیها هم درد مردم را با كلمات به تصویر كشیدند. حالا دیگر هر حادثه جنگی و بدبختی به تصویر كشیده میشود؛ یكی تصویر همین جنگ است و دیگر تصویر داخلی و روحی جنگ است كه بدبختی و اثرات زشت آن را حكایت میكند. یكی عینیت جنگ و دیگر بدتر از آن ذهنیت جنگ است كه در انسانها از بین نمیرود و این كاری بود كه هنر باید در این سرزمین به مبارزه آن میرفت. این جنگ برنده ندارد و هیچكسی نیست كه از جنگ آسیب نبیند و درد آن را احساس نكند.
كلید: فعلاً چه برنامههای تازهای روی دست دارید؟
هزاره: فعلاً دو مجموعه شعری برای چاپ دارم؛ یکی به زبان انگلیسی و دیگرش به زبان دری است. باید یادآور شوم كه از محتوای دو شعرم، فلمی در افغانستان ساخته شده است به نام «درختچهها» كه كارگردان آن در خارج از كشور به سر می برد و همچنان مستند «پل سرخ» كه آن را یک كارگردان ایرانی – فرانسوی ساخته است و در بعضی رسانههای خصوصی داخلی هم نمایش یافته است.
كلید: شما علاقمند اشعار كدام یک از شاعران هستید؟
هزاره: من در قالب شعر نو كه در تضاد با قالب اشعار كلاسیک قرار دارد بیشتر شعر میسرایم. شعر كوتاه هم میگفتم ولی حالا علاقه کمتری به سرودن شعر كوتاه دارم. مجموعههای شعری من در كتاب فروشیها غرض فروش به علاقمندان شعر وجود دارد. باید بگویم كه من از كودكی علاقمند اشعار مولانا جلالالدین محمد بلخی بودم. مولانا كه فعال اجتماعی عصر خود و یک انسان عیار و شخصیت بزرگ زمان خودش بود، الگوی من در شعرگویی است؛ در ضمن به شخصیت و اشعار بیدل هم ارادت خاص دارم.
كلید: چقدر از نظریات مولانا در اشعار خود متأثر بودهاید؟
هزاره: نه، چون كه مولانا بیشتر درگیر فلسفه و مسایل اجتماعی روزگار خود بود؛ منتها نقدهای آن زمان كه در اشعار وی جا داشت هنوز هم ادامه دارد. مولانا یک شخصیت روحانی بود و مفتی شهر قونیه بود و خوشبختانه آثار این بزرگوار به زبانهای دیگر هم ترجمه شده است و در تمام جغرافیا و زبانها، اشعار وی جایگاه خاص خود را دارد؛ اما من نظریات وی را ندارم.
كلید: كسی شما را در ویرایش و اصلاح اشعار تان یاری رسانده است یا نه؟
هزاره: ویرایش و ایدیت شعر مشكلتر از سرایش آن است. شعر باید از میان كلمات و با دستكاری و ویرایش، یک نسخه بهتری را ارایه دهد. كسی باشد تا بتواند آن روحیه، منظور و اتفاق را در شعر پیدا كند تا بتواند آن را بهتر تغییر بدهد كه هیچكسی تا حال این مسوولیت را به عهده نگرفته است.
كلید: در چاپ و نشر كتابهای تان چه کسی شما را یاری رسانده است؟
هزاره: من از فروش كتابهای خود كدام درآمدی به دست نیاوردهام؛ فقط «موسسه نشراتی كابل» با من كمک كرده است تا كتاب «پل سرخ» را چاپ كنم. همه افراد دنبال یک لقمه نان اند و چاپ كتاب یک كار خیلی بزرگ است. این موسسه نشراتی با من دوستی نزدیک داشت و روی همین دلیل توانستم یک هزار جلد و بعد یک تعداد دیگر را هم چاپ کنم.
كلید: چه فعالیتهای دیگر فرهنگی، هنری و ادبی روی دست دارید؟
هزاره: من كه فعلاً سمت معاونیت اتحادیه نویسندگان افغانستان را دارم، همیشه تلاش میكنم تا در عرصههای فرهنگی و ادبی فعالیت بیشتری داشته باشیم؛ ولی انجام بعضی فعالیتهای سیاسی مرا از محافل فرهنگی كمی فاصله داده است. با این وجود، در آینده نزدیک محافل و برنامههای جالب شعرسرایی را که قبلاً تحت عنوان «كالبدشناسی شعر امروز افغانستان» طرحریزی کردهام، انشاءالله شروع خواهم كرد؛ هرچند طی سه سال گذشته جشنوارهای زیر نام» جشنواره شعر افغانستان» كه در آن از یک عمر فعالیتهای فرهنگی استاد حیدری وجودی تقدیر به عمل آمد برگزار كردهایم و برای اولین بار یک جشنواره داستانی كه در آن ادبیات ده سال اخیر كشور ما را به بررسی گرفتیم و طی آن از كارنامههای فرهنگی استاد رهنورد زریاب تقدیر به عمل آمد، هم داشتیم. باید بگویم دستارودهای هر دو جشنواره را به یک جشنواره بینالمللی فرستادیم. یک جشنواره ادبیات میهنی نیز برگزار كردیم كه در آن نویسندگانی از كشورهای بریتانیا، فرانسه، ازبكستان، ایران و هند حضور داشتند. از اینكه اتحادیه نویسندگان شامل تمام نویسندگان افغانستان میشود، بیشتر برنامههایی را برگزار میكنیم که رویكرد و روحیه ملی داشته باشد.
کلید: دید شما درباره نویسندگان جوان چیست؟
هزاره: نسل دوره دموكراسی یا پس از طالبان، نسل بدون استاد هستند و دارای سبک خاصی نیستند و در عین حال اعتراضاتی نسبت به وضعیت هم دارند؛ یعنی نسل امید و صلحخواه هستند. این نسل جدید، درک كردهاند كه هیچ دینی، جنگ را مقدس نمیداند و كشتن و قتل كردن انسانهای بیگناه و صلحجو، راه حل نیست. این نسل جدید تلاش دارد تا در این دوره بیاستادی، خود استاد خویش شوند و خویشتن را گم نكنند. در نهایت این نسل جدید میخواهند هنر اصیل ما را به دیگر كشورها انتقال دهند؛ زیرا از امیدی كه حرف میزنند برای دیگران قابل قبول و خیلی هم خوشایند است.
شعری از مصطفی هزاره:
قلب مان در کندز است
با سربازها میتپد
با مادران و پدران دعا میکند
با کودکان بازی میکند
قلب مان در کندز است
و با دستهای سربازان همراه است
با ضربان قلب مادران
بالا و پایین میرود
گلولهها را
مثل درختان پاییز میتکاند
سرباز!
ننگ مادر
آبروی دستهای پینه بسته پدر
غیرت تو
کوه را در سینه محکم میکند
تو بهاری!
با پیراهن همیشه سبزت
و سرخیاش
شکوفهای است
که از درختان جاودانگی میدمد
دستهای تو
شعله گرم اجاق آزادی است
تو تابستانی
و گرمی حرارت آتش سینهات
خاموش میکند
خیال زمستان قریه را
تو تقطیر کلمه آبرویی
چون ببری بر کوه
که پاسبانی میکند
از لعلها و فیروزهها
با دستانت
خورشید را همیشه نگه میداری
بر کوههای هندوکش
سرباز!
گلوله تو
میشکافد
سینه دل تیره شب را
و روشن میکند
چراغ پنجرهای
دخترکان ماه چشم را
چون بیرق بلندی
لالایی بخوان
برای خواب مان
کلیدگروپ را در تویتر و فیس بوک دنبال کنید