به سراغ زنان کهنه فروش در بازار هرات میروم؛ زنانی که در میان انبوهی از لباسهای کهنه و فرسوده، تنها چادری آبی شان به چشم می خورد؛ زنانی که به دلیل فقر و بیسرپرستی از بام تا شام در کنار سرکها به دنبال لقمه نانی میباشند.
آنان که در هیاهوی بازار خاموشانه به دنبال مشتری میباشند، اما از برخورد کارمندان شاروالی هرات گلایه دارند.
یکی از این زنان که خودش را نسیمه معرفی میکند می گوید که ۴۰ سال سن دارد. او با حسرت میگوید که به سبب مشکلات اقتصادی و نداشتن سرپرست از صبحگاه تا بیگاه کار میکند تا لقمه نانی را برای کودکانش ببرد.
نسیمه که تنها نانآور خانواده خود است، میافزاید که در این اواخر به دلیل ممانعتهای کارمندان شاروالی نگران است که همین اندک منبع عایداتیاش را نیز از دست بدهد.
“من یک بیوه زن هستم و چهار بچه دارم. اینجا میآیم و بساط دارم. روزانه تا صد افغانی درآمد دارم. اما اینجا را هم بهروی ما قطع میکنند. هردم مسئولان حکومتی میآیند و میگویند که از اینجا بخیزید.”
کمی پیشتر رفته و با زن دیگری روبهرو میشوم که در گرمای سوزان مصروف مرتب کردن لباسهای دور و برش است. او که قامتش خمیده و صورتش از پشت چادری قابل دید نیست، اما از دستان چروکیدهاش حدس میزنم که سنش بالا است.
او که نامش فاطمه است، از جبر روزگار به ستوه آمده و میگوید که شوهرش وفات کرده و او خود سرپرست پنج فرزند یتیم میباشد.
فاطمه با ناامیدی میگوید که مشکلات اقتصادی مجبورش کرده تا به کنار سرک پناه آورده و دست به فروش لباسهای کهنه مردم بزند.
“وضعیت ما خراب است، نان آور نداریم، گرسنه و تشنه استیم. چهارتا تکه کهنه را میآوریم تا در اینجا بفروشیم، ولی فروخته هم نمیشود و نا امید پس به خانه میرویم. شش نفر در خانه هستیم، مریضی قلبی هم دارم، از صبح تا شام همینجا مینشینم، اما درآمدی ندارم.”
فاطمه میافزاید که زندگیاش داستان طولانی دارد، اما به جز درد و رنج چیزی دیگری در آن نمیتوان یافت. او درد بزرگتر از این هم دارد و آن بیماری فرزند است؛ آنچه او توان علاجش را ندارد.
“فشارها زیاد است، یک فرزندم مریض است. من همین قدر توانستم که چند بار او را به دواخانه ببرم. از بی پولی حتی نتوانستم آزمایش خون او را انجام دهم. از شدت فشار روزگار روانی شدهام. نمیدانم که چه کار کنم.”
مانند فاطمه زنان دیگری نیز هستند که از بام تا شام در کنار سرکها به دلیل مشکلات اقتصادی کهنه فروشی میکنند.
شفیقه، زن دیگری است که وضعیت یکسانی با فاطمه دارد. او از فقر و تنگدستی مجبور به کهنهفروشی شده است.
وی نیز از ممانعتهای کارمندان شاروالی شکایت داشته و میگوید:”من یک روز در حال فروش لباس بودم که کارمندان شاروالی آمدند و لباسها را بهروی جاده پرتاب کردند. آنان میگفتند که دیگر در این مکان نیایید. ما باید چه کار کنیم و چه بخوریم، وقتی همه جا بهروی ما بسته شود.”
با این حال مسئولان شاروالی ولایت هرات میگویند که بهدلیل حفظ آبدات تاریخی و ایجاد نظم اجتماعی در شهر، این اداره مجبور است که برای زنان دست فروش یک مکان دیگری را جستجو کند.
ناصر آرمل، سخنگوی شاروالی هرات میگوید:”ساحه اطراف مسجد جامع از ساحات تاریخی و بسیار مهم برای گردشگران است. مکاتیب متعددی را از طرف خطیب مسجد جامع دریافت کردیم تا دست فروشان را از اطراف مسجد جامع جمعآوری و به مکانهای دیگر جابجا بسازیم. به همین دلیل ریاست شاروالی بهخاطر مسایل فرهنگی و حفظ نظم شهری، ساحات بدیل را برای آنها در نظر گرفته است.”
وی توضیح داد که نه تنها زنان دستفروش، بلکه تمام دست فروشانی که راهروها را مسدود کرده باشند، از سوی کارمندان شاروالی جمعآوری میشوند.
بازار هرات روزانه میزبان گردشگران و خریدارانی زیادی است، اما درگوشهی از این بازار زنانی به چشم میخورند که در حال خرید و فروس لباسهای کهنه میباشند؛ زنانی که بیشتر نیازمند حمایت میباشند تا انتقال از یکجا به جای دیگر.
کلیدگروپ را در تویتر و فیس بوک دنبال کنید