رهایی پنجهزار زندانی طالب، کاهش خشونتها از سوی طالبان، توقفدادن حملات درونشهری و حملات روی نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان، قطع رابطهی طالبان با شبکهی القاعده و سایر گروههای تندرو، عدم استفاده از خاک افغانستان علیه دیگران و در عین حال رهایی زندانیان حکومت از سوی طالبان، از موارد مهم توافقنامهی صلح میان طالبان و ایالات متحده امریکا شمرده میشوند؛ توافقیکه نه بهگونهی کامل تطبیق شد و نه هم برای مردم افغانستان سود و خیری در پی داشت.
در آخرین مورد، همین دیروز شاهد کشتهشدن دو تن از کارمندان کمسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در کابل بودیم. حادثه زمانی به وقوع پیوست که صبح وقت، موتر حامل فاطمه خلیل عضو کمیسیون حقوق بشر همراه با رانندهاش به سوی محل کار در حرکت بود. قومندانی امنیه کابل خبر از آغاز تحقیقات دادهاست و طالبان مسوولیت این حمله را رد کردهاند؛ کاری که هردو طرف همیشه انجام میدهند.
قبل از این، شاهد کشتهشدن چند تن از سارنوالان در بگرام و پیش از آن شاهد کشتهشدن همسر و دختر اسدالله ولوالجی؛ شاعر و نویسنده در ولسوالی پغمان کابل بودیم. همچنان پیش از این، در مسجد شیرشاه سوری، شاهد ترور مولوی عزیزالله مفلح و همچنان در مسجد وزیر محمد اکبرخان شاهد کشتهشدن مولوی ایاز نیازی بودیم.
در یک رویداد مشابه دیگر، چند تن از خبرنگاران یک تلویزیون خصوصی نیز زخم برداشته بودند. حمله بر شفاخانهی در دشتبرچی کابل و حمله بر درمسالی در شهر کابل در اوایل سال جاری خورشیدی و دهها حمله دیگر به پوستهها و مراکز نیروهای دولتی در کندز، فاریاب، لغمان، پکتیا و پکتیکا از نمونههاییاند که حد اقل بعد از امضای توافقنامهی صلح طالبان و ایالات متحده امریکا شاهد آن بودهایم.
این حملات به هیچوجه تصادفی بوده نمیتواند، بلکه از زمره حملات هدفمند به حساب آمده و اجندای مشخصی به وسیلهی آن تعقیب میشود. به باور منتقدان، از اهداف عمدهی اینگونه حملات یکی این بوده میتواند که حکومت افغانستان را تحت فشار قرار داده و آن را بیشتر از پیش بیکفایت و ناکام جلوه دهد و مخالفانی که در عقب این حملات دست دارند، حرفی برای گفتن داشته باشند، و یا تلویحاً بگویند: حکومتی که نمیتواند حتا امنیت پایتختنشینانش را تأمین نماید، به هیچ نمیارزد.
ولی اینکه واقعاً چه دستانی در عقب این همه حملات قرار گرفته و چه کسانی آن را سازماندهی و بالاخره به چه منظوری انجام میدهند، از سوالاتی است که ادارات امنیتی افغانستان باید به آن پاسخ روشن دهند.
از سوی دیگر، هرچند طالبان دستداشتن در چنین حملات را حداقل بعد از امضای توافقنامه صلح با ایالات متحده امریکا رد میکنند، اما با وقوع هر حادثه چشمها به سوی این گروه خیره میشود؛ زیرا در گذشته طالبان نهتنها مسوولیت چنین حملاتی را پذیرفتهاند، حتی مسوولیت حملاتی را نیز به دوش میگرفتند.
به هرحال، اگر پذیرفته شود که گروه طالبان واقعاً در چنین حملاتی دست ندارند، پس چه دلیلی وجود دارد که از آتشبس فرار میکند و هیچگونه تمایلی به آن نشان نمیدهند؟ در حالیکه این گروه میتواند با بسیار آسانی با گردننهادن به آتشبس و آغاز مذاکرات بینالافغانی از خود رفع اتهام کند.
از طرفی مسوولین درجه حکومت افغانستان به خصوص ادارات امنیتی و کشفی کشور است، تا به جای تقبیح چنین حملات و گزینش کمسیونهای حقیقتیاب به هر شکل ممکن، جلو این حملات را گرفته و حداقل پایتخت را امن سازند؛ پایتختی که همه روزه در آن مرگ میبارد و زندهگی برای باشندهگانش دیرگاهیست تلخی میکند.
همچنان ایالات متحده امریکا مسوولیت دارد تا از تطبیق توافقنامهای که با طالبان امضا نموده، جداً نظارت نموده و در قسمت کاهش خشونتها بالای این گروه فشار اعمال نماید. در غیر آن با ادامهی کشتن مردم، نهتنها به صلح واقعی در کشور نخواهیم رسیدکه بعد از خروج احتمالی نیروهای خارجی از افغانستان نیز جنگ کماکان ادامه خواهد یافت و هیچگونه تضمیمی وجود نخواهد داشت که افغانستان بار دیگر به منبع صدور ترور تبدیل نشود؛ چیزی که بیشتر از همه منافع ایالات متحده امریکا و متحدان را آن تهدید خواهد کرد.