محمدقاسم تكاور، نام مردي است كه دو دستش از ناحيهء مچ( بند دست) قطع شده و دو انگشت جراحي شده در دست راست وي، سالهاست قلم را به چرخش در آورده و چرخ روزگار را به گردش در ميآورد.
تكاور، ساكن اصلي ولايت هرات بوده و مثل تمام مردم فرهنگ دوست اين ولايت، عاشق قلم، شعر، فرهنگ و ادب است. تكاور همانند يك اديب گپ مي زند و مثل يك سخنور، بيان جذابي دارد. وي از اينكه دو عضو فعال بدنش را از دست داده، نااميد به نظر نمي رسد.
دستان وي در زمان جهاد، در دهه شصت خورشيدي حين خنثي ساختن يك ماين ضد پرسونل در ولسوالي پشتون زرغون قطع شده و با انجام مراحل تداوي در كشور امريكا، اكنون دو انگشت مصنوعي دارد كه با آنها توان انجام كارهاي روزمره اش را دارد. او با اين دو انگشت مي تواند غذا بخورد، چيزي را بگيرد و مهم تر از همه اینکه چيزي بنويسد. تكاور مي تواند با اين دو انگشت دردهاي دل خود و رنج محسوس در جامعهء خويش را با خامههاي سياه قلم در سينهء سپيد كاغذ ترسيم نموده و احساسش را به ديگران منتقل نمايد.
اما تنها دو دست تكاور نيست كه در اين حادثه دچار آسيب شده و معلول گشته اند. وي از بينايي يك چشم نيز محروم بوده و مجبور است دنياي پهناور و پر رنج را با يك چشم خويش تماشا نمايد. با اين حال، او هرگز دنيا را از يك زاويه نديده و در برابر دشواريهاي روزگار تسليم نشده است. پس از آن كه داكتران متخصص در ايالت فنيكس امريكا، در ناحيهء مرزي ميكزيكو سيتي عمل جراحي دست وي را تكميل ميكنند، او دوباره قادر مي شود به زندگي اش ادامه داده و فعاليتهاي روزمره را از سرگيرد.
قاسم تكاور با توانمندي خاصي ميگويد: “هرچند احساس مي كنم مثل انسانهاي سالم نمي توانم كارم را باتمام و كمال انجام دهم، ولي سعي و تلاش هميشگي ام براين بوده است كه درحد توان، دين خويش را در برابر خانواده، جامعه و كشورم ادا نمايم.” او از اين كه نتوانسته منحيث يك انسان سالم در فراهم آوري معيشت خانواده اش نقش ايفا نمايد، دلتنگ و غمگين است، اما تمام تلاش خود را به كار بسته تا كسي احساس نكند كه معلوليت وي موجب ناتواني اش شده است.
همين تلاشها موجب شده تا تكاور را به جايگاه بلندي سوق دهد. در اين اواخر نهادهاي مدني هرات تصميم گرفته اند تا وي را به حیث مسئول كميته هماهنگي افراد داراي معلوليت در هرات انتخاب نمايند. وي رییس بنياد شهداي 24 حوت نيز مي باشد و تمام همت خويش را در راستاي رسيدگي به افراد داراي معلوليت به كار بسته است. قاسم دل پردرد و سينهء سنگين از نارساييهايي دارد كه درحق معلولان و بازماندگان شهدا روا داشته مي شود. از اين كه امروزه به معلولان رسيدگي درست صورت نمي گيرد، بازماندگان شهدا مظلوم واقع شده و در نگاه سياسي برداشت ديگري از مجاهدان وجود دارد.
وي احساس سوزناك خويش را اين گونه بيان مي كند: ” از اين كه روزي ما را آزاده خواهان و آزادي دوستان مي خواندند و امروزه جنگ سالار مي نامند، خيلي دلگير و شاكي ام. من بر اين باورم كه جنگ با قشون سرخ شوروي جنگ تحميلي بود و ما مجبور به دفاع از خاك خويش بوديم.” وقتي وي اين سخنان را ادا ميكند، لرزش خاصي در صدايش احساس مي شود كه نشان از تحريك حس دلگير كننده و عاطفي وي دارد. تكاور حركت مجاهدان را در برابر ارتش سرخ، بلند نمودن صداي حق طلبانهء ملت مي داند كه بايد انجام مي شد.
در نظر محمدقاسم، معلوليت عيب و ناتواني جدي نيست، بلكه يك تفاوت در توانمندي نسبت به ديگران است. بسياري از كارهايي را كه يك فرد داراي معلوليت انجام داده ميتواند، شايد افراد سالم نتوانند به انجام آن قادر شوند. تكاور در زندگي فرهنگي خويش اين امر را ثابت نموده و نشان داده است كه با دو انگشت مصنوعي نيز مي توان كار انگشتان سالم را ترسيم نموده و شايستگيهاي خويش را به اثبات رساند. او هم اكنون داراي چندين قطعه شعر، مقالات ادبي و تحليلي و نوشتههاي وزين ديگري است كه بعضي نيز دستاوردهاي قابل ملاحظهء را براي وي به بار آورده است. تكاور داراي دو تقديرنامه از جشنوارههاي ادبي در تهران، پايتخت كشور ايران است و دهها مقاله را در انجمنهاي ادبي هرات به نشر رسانده است. او در سال 1374 خورشيدي با ارسال يك مقاله در انجمن ادبي انديشه در شهر تهران، جايزهء ادبي را اخذ نموده و بار ديگر در روز معلم شايستهء تقدير گرديده است. بسياري از نوشتههاي وي در مسابقات داخلي نيز مقام گرفته و پختگي فكر و قلم وي را به نمايش گذاشته است.
وقتي وي به گپ و گفت خود با هركسي ادامه دهد باهر كلامش روحيهء مخاطب را تقويت خواهد كرد. آرزوهاي بلند وي تحسين هركسي را برخواهد انگيخت و كلمهء آفرين را برزبانش جاري خواهد ساخت. او آرزو دارد كه كاش دستان سالمي داشت و در پست قومنداني امنيه يك ولايت كار مي كرد. به نظر وي كاركردن در سمت قومنداني امنيه برايش كار دشواري نبود و او به خوبي ميتوانست از ناامنيهاي موجود تا اندازهء زيادي جلوگيري كند. او مي گويد: ” اگردستانم سالم بود، مي توانستم در پست قومندان امنيه يك ولايت، ميزان انفجار و انتحار را تا نود درصد كاهش دهم.” اما او از اين كه انگشتان وي در مچ دستهايش قرار ندارد، از اين آروز بازمانده و از اين امر بسيار متأثر و اندوهگين است.
تكاور با دست چپ خويش كه نشاني از انگشت – حتي به شكل مصنوعي- دروي ديده نمي شود، بيك وسايل و اسباب مورد ضرورت خويش را حمل مي كند. او ميگويد: ” داكترمعالجم به من توصيه كرد كه اين دستم بدون انگشت باشد تا توانايي بيشتري براي حمل و نقل بار و ابزار زندگي داشته باشد.” او اكنون در شانههاي چپ خويش توانايي بيشتري براي حمل وسايل خود احساس مي كند. در واقع شانههاي چپ وي مسئوليت انجام كار شاقه را دارد و دست راست او نيز براي انجام امور فرهنگي و فكري مأموريت گرفته اند. دو دست معلول وي همكار خوب يكديگر اند تا قطار زندگي را به پيش رانده و از قاسم چهره فعال جامعه را به تصوير بكشد. هرچند تكاور از كاري كه انجام مي دهد راضي نيست، اما به گفتهء خودش، راه گريزي از زير بار زندگي وجود ندارد. اين معلول پرانگيزه ميگويد: ” بايد زندگي كرد، روزگار را به پيش برد و با مشكلات مقابله كرد.”
به راستي كه روحيه مقاومت پذيري و مقابله با مشكلات را بايد از تكاور آموخت و ياد گرفت كه چگونه بايد در برابر رنجهاي زندگي دست و پنجه نرم كرد، هرچند پنجههاي سالمي نداشته باشيد.
شانههاي تكاور براثر انفجار ماين كم توان شده و نمي تواند فعاليت كامل داشته باشد، ولي هيچگاهي اين معلوليت در انگيزههاي بزرگ و ملي وي تأثير نگذاشته است. پيامي كه از گلوي بغض گرفته و سينهء پر درد اين معلول برمي خيزد، مي تواند خواب پريشان ملتي را به گونهء ديگري تعبير نمايد. او باور دارد كه اگر سياستمردان كشور مردم را با خود داشته باشند و به خواستههاي آنان رسيدگي كنند، قادر به انجام هركاري خواهند شد. به نظر وي دوري دولتمردان از مردم، عامل اصلي نارساييهاي موجود است و اين امر مانع از پيشرفت مطلوب امور مي گردد.
به نظر وي، دولتمردان بايد به صداي مردم گوش بسپارند، به نداي آنان لبيك گفته و به آرزوهاي آنان پاسخ مثبت دهند. تكاور باورمند است كه حالا زمان فعاليتهاي ملي و مردمي فرا رسيده و بايد تمام اين ملت توان و نيروي خويش را براي ساختن يك ملت متحد، متمركز نمايند. او مي گويد:” حالا زمان انتقام گيري و دامن زدن روحيه قوم گرايي، سمت گرايي و …. گذشته و بايد همگي براي انجام يك كار ثمربخش براي تمام مردم همت گماريم.”
از روحيه و همت محمدقاسم تكاور به خوبي درمييابيم كه هرچند وي دستها و يك چشم خويش را از دست داده، ولي اميد و انگيزهء وي براي ادامهء زندگي معني دار هرگز قطع نشده است.
کلیدگروپ را در تویتر و فیس بوک دنبال کنید