ads

یک سماوار و چند گیلاس؛ منابع عايد يك خانواده

دستگیر، 50 ساله، در گذشته دهقان بوده‌ است. حالا در کنار دریاي كابل، سماوارچی است. او درمورد این که چرا از دهقانی دست کشیده گفت: « همه‌ي زمین‌ها آبادی شد. من بیکار ماندم و از مجبوریت با یک سماوار و چند گیلاس و چاینک، غریبی ره شروع کردم.»

نویسنده: The Killid Group
28 جدی 1394
یک سماوار و چند گیلاس؛ منابع عايد يك خانواده

دستگیر، 50 ساله، در گذشته دهقان بوده‌ است. حالا در کنار دریاي كابل، سماوارچی است. او در مورد این که چرا از دهقانی دست کشیده گفت: « همه‌ي زمین‌ها آبادی شد. من بیکار ماندم و از مجبوریت با یک سماوار و چند گیلاس و چاینک، غریبی ره شروع کردم.»
او از بام تا شام برای مشتریانش چای دم می‌کند تا كسب معاش كرده باشد. دستگير می‌گوید روزانه به ارزش صد افغانی چوب، یک خورد چای سبز و یک خورد چای سیاه، یک کیلو شكر مصرف مي‌كند و از 50 تا صد افغانی به دست آورد.
دستگیر به گفته‌ي خودش، با فرارسيدن شام، کراچی و تمام اسباب کاري‌اش را در سرایی به امانت مي‌گذارد. وي در مورد برنامه غذايي‌اش گفت:« باور کو شب که خانه رفتم، باز یک لقمه نان تر یا خشک می‌خورم ديگه در روز، فقط، یگان گیلاس چای می‌خورم و بس.»
وي از مشريانش با فرش‌های کهنه‌اي پاک و منظم در کناره‌های سنگی دریای کابل پذیرایي می‌كند. دستگير می‌گوید: « یگان مشتری چای شیرین و یگان شان، چای تلخ می‌خورند؛ مگر دیروز، سماوار تا شام جوش خورد و یک مشتری هم، نيامد.»
وی در جواب به این سوال که چرا تا حال جایی مناسب را جستجو نكرده تا مشتريان بيشتري را جذب كند گفت: « جایی صحیح، کرایه زیاد کار داره و کسی برای من جای درست را رایگان نمی‌دهد.»
این پیر مرد ماهيانه مبلغی را براي کرایه خانه هم پرداخت مي‌كند. او شش دختر دارد. اين پدر اين گونه از ناملایمات زمان می‌گوید: « زندگی من بخورونمیر است. یگان وقت مادرِ اولادها هم در خانه های که بشناسد برای کالا شویی، پاك‌کاری یا صفایی می‌رود؛ مگر زمستان، همان کار هم میسر نیست. دخترها را جایي روان نمی‌کنم که وقت خراب است و نشود در کدام جنجال بمانم.»
او که در کنار سرک، روز را شام می‌کند، از مشکلات كار كنار جاده‌اي اين گونه شکوه می‌كند: «گرد و خاک، روزها مرا مریض می کند و روزی که باران باشد، کار نمی‌کنم.»
از وی پرسیدم كه آیا بوی بد دریا، اذیت اش نمی‌کند؟ گفت:«روزگار که بد آمد، انسان بوی بد، گرد، خاک و هر مصیبت دیگر را قبول می‌کند.»
بعد از این همه حرف‌ها، دستگیر با دستاني لرزان از من دور شده  کنار سماوارش رفت. با دستاني نحیف اش، در سماوار چوب انداخت تا شعله آتش سماوار را تيزتر کند. او سپس، کنار سماوارش در انتظار مشتری نشست.
متوجه شدم که گیلاس‌ها، چاینک‌ها و ترموس دستگیر خیلی پاک و نظیف اند. با نگاهي به وسایل كار وي از اين دستگیر زحمتکش، حافظی کردم تا مکان را ترك كرده باشم.

کلیدگروپ را در تویتر و فیس بوک دنبال کنید
طراحی و توسعه توسط تکشارک - Copyright © 2024

Copyright 2022 © TKG: A public media project of DHSA