ندا کارگر، یک نام آشنا در میان خبرنگاران افغان است؛ خانمی که سالهاست در رسانه های مطرح جهانی قدم و قلم میزند. او سالها قبل، کارش را به عنوان کارمند برنامههای تعلیمی در یک رادیو آغاز کرد اما به زودی مسیر خودش را یافت و تبدیل به یکی از اسوههای خبرنگاری در کشور شد. خانم کارگر تجربه کار با رسانههای مطرح چون رادیوی آزادی، رادیو و تلویزیون فارسی بی بی سی را در کارنامه دارد. او فعلاً با خبرگزاری “میکروفون نیوز” همکاری دارد.
ندا کارگر متولد منطقه “کتابفروشی” شهر کابل است. دوره ابتدایی مکتب را در زادگاهش به پایان رسانیده است اما دشواریهای روزگار پای او را به دنیای مهاجرت کشانیده و او ناگزیر شده که ادامه درسهایش را در پاکستان دنبال کند.
طعم تلخ مهاجرت و کابوس جنگهای داخلی، بخشی از خاطرات کودکی ندا کارگر است. او میگوید: “دوران کودکی من هم متأسفانه مانند همه همنسلانم در جنگ و فرار گذشت. هرچند خاطراتی که از آن روزها دارم پر است از ترس و هراس، اما بدون شک خاطرات خوشی هم دارم. روزهایی که با خواهرانم در حیاط پشت خانه بازی میکردیم، بازیهای کودکانه و دور از جنجالهای زندگی که فکر میکردم مخصوص بزرگسالان است.”
ندا کارگر میگوید که هنوز طنین صداهای کودکانه و شوخیهای آن دوران را به یاد دارد: “باغچه پر از میوه و ترکاری ما که در نتیجه زحمات پدرم به ثمر نشسته بود، بهشت کوچک ما بود. انگار هنوز صدای قهقهه ما را از حویلی میشنوم و هنوز رد پاهای ما را که دنبال همدیگر میدویدیم، میبینم. از خواهرها و برادرم هیچکسی در کنارم نیستند، همه در کشورهای مختلف زندگی میکنیم ولی خاطرات زیبای کودکی ما که آنها هم بخش جدایناپذیر آن هستند، همیشه در ذهنم زنده است.”
این خبرنگار زن در یک خانواده متوسط به دنیا آمده است، مادرش معلم و پدرش کارمند دولت بوده است. زندگی ساده و خوشحالی داشته اما به گفته خودش، جغد سیاه جنگ این وضعیت را تحمل نتوانست و خانوادهاش را به عالم آوارگی کشاند: “زندگی ساده داشتیم ولی خوشحال بودیم. اما بدون شک صدای راکتها و گلولهباریها را که مانند کابوس بر خاطرات خوش زندگی ما سایه انداخته بود، نمیتوانم فراموش کنم و عاملان آن هم مدام برای من همان قاتلانی هستند که کودکیهای ما را نابود کردند.”
شاید همین شرایط جنگی بود که بیشتر فضای ذهنی کودکانه ندا کارگر را پر میکرد و اشتیاق حضور در صحنههای خشونت را در ذهن او میآفرید. او میگوید که در کودکی تصور خاصی از این که در آینده چه کاره خواهد شد، نداشته است. اما گاه فکر میکرده که پیلوت طیاره جنگی شود و گاهی هم میخواسته که سرباز باشد. این خواستها هم بدون شک به دلیل تأثیر محیط جنگی بوده که در آن زندگی کرده است. گاه هم ادای گوینده خبر را در میآورده است ولی به گفته خودش هیچیک از اینها جدی نبود و در حد بازیهای کودکانهاش بود.
با این وجود ندا کارگر پیلوت نشد اما توانست به رویای دیگر کودکی اش جامه عمل بپوشاند و به عنوان خبرنگار موفق در میان خبرنگاران افغان مطرح شود. او در رشته روزنامهنگاری تحصیل کرده است.
از ندا کارگر پرسیدم که چه شد به خبرنگاری روی آورد و تجربههای نخستین وی چگونه بود؟ در جواب میگوید: “تازه از پاکستان برگشته بودیم. آن وقتها زندگی بسیار سختتر از چیزی بود که امروز است. مثل این که همه چیز را از سر میساختند، حتا ذهن و فکر مردم را که به دلیل چندین سال جنگ و تسلط طالبان کاملاً دگرگون شده بود. آن وقتها خیلی جوان بودم و دنبال یک سرگرمی برای خودم میگشتم. رادیوی آزادی تازه میخواست فعالیتاش را برای افغانستان شروع کند. فریده انوری از گردانندههای موفق و سرشناس افغانستان به کابل آمده بود تا رادیو را راه بیاندازد. بعد من هم از طریق یک دوست اطلاع پیدا کردم و رفتم سراغ رادیوی آزادی. آن وقتها دفتر رسمی در کابل نداشت و کار شان را از یک هوتل در شهر نو به اسم مصطفی هوتل شروع کرده بود. وقتی رفتم از من امتحان گرفتند و گفتند که خوبه، ممکن است در آینده از تو یک چیزی جور شود.”
ندا کارگر در ادامه میافزاید که او در آن زمان چیزی از خبرنگاری نمیدانست. به همین دلیل، برایش یک کار عادی در یکی از برنامههای تعلیمی رادیوی آزادی در نظر گرفتند. بعد از یکی دو سال، برایش پیشنهاد دادند که با بخش خبر رادیوی آزادی کار کند: “خیلی مبتدی بودم و گاه هم دچار اشتباه میشدم. هنوز از به یاد آوردن آن روزها با خودم میخندم. بعد از مدتی که با رادیوی آزادی در کابل و پراگ کار کردم برای کار در بـی بـی ســی درخـواست دادم. مـدتــی با رادیوی بی بی سی کار کردم، بعد هم رفتم تلویزیون فارسی بی بی سی. ”
کار در دنیای رسانهیی فرصت آشنایی ندا کارگر را با همسر آیندهاش نیز فراهم ساخته است. او هشت سال قبل با غلامسخی نوروغلو در بی بی سی آشنا شده و این آشنایی زمینه ازدواج آنها را نیز فراهم کرده است. حاصل این ازدواج اکنون دختری با اسم سندیان و پسری با نام آرال هستند که اکنون در کنار آنها در ترکیه زندگی میکنند.
ندا کارگر پس از ازدواج و پس از چند سال زندگی در کابل تصمیم میگیرد که این شهر را ترک کند و ترکیه را برای زندگی برگزیند. او در مورد این که چرا وظیفه و کشورش را ترک کرده است، میگوید: “سال 2015 تصمیم قطعی گرفتم که از افغانستان بیرون شوم، زیرا وضعیت روز تا روز بدتر میشد و من نگران بچههایم بودم. حالا که از افغانستان دور هستم باز هم نگران کودکان هستم، همه کودکانی که در افغانستان هستند و زندگی شان با انواع تهدیدها روبهروست. هرچند در افغانستان روزهای سختی داشتیم ولی دلم برای سرزمینم تنگ شده است. قبلاً هیچگاه تصور نمیکردم روزی چنین شود و من دلم برای افغانستان تنگ شود اما چنین شد و حالا هم آرزو میکنم روزی و روزگاری بتوانم دوباره به افغانستان برگردم.”
از ندا کارگــر در مــورد تجــربههای خوشایند دنیای خبرنگاری و دشــواریهــای ایــن حــرفــه پــرسیدم. او میگوید: “همین که هر روز موضوعی تازهای یاد میگرفتم و به زوایای از زندگی مردم میرسیدم که قبلاً در باره شان اطلاعی نداشتم، خودش یک تجربه خوشایند بود. اما دیدن همه روزه مصیبت، فقر، کشتارهای وحشیانه و به تصویر کشیدن فجایعی که روزانه در افغانستان روی میدهد، خیلی ناامیدکننده و دشوار بود. یکی از تجربههای بد هم، تبعیضهای زبانی و قومی در رسانههاست که متأسفانه در حال شدت یافتن است.”
خانم کارگر میگوید که علاقمند به پوششدهی خبرها و گزارشهای امنیتی و نظامی است. اما چرا؟ خودش در این مورد میگوید: “این شاید بر میگردد به آن ذهنیت جنگی که همه ما متأسفانه داریم و این یک هدیه اجباری و ناخوشایند از سوی گروههایی است که جنگ را بالای ما تحمیل کردهاند. اما به هر حال در کنار گزارشهای امنیتی و نظامی، مسایل سیاسی و آموزشی را هم دوست دارم. در تهیه گزارشهای اقتصادی معمولاً دچار مشکل میشوم و گاه میان آمار و ارقام گیر میکنم.”
کار با گروه گهواره
در کنار فعالیتهای رسانهیی، بخش دیگری از مصروفیتهای این روزهای ندا کارگر را ترجمه کتاب برای کودکان شکل میدهد. این کتابها از طریق وبسایت گروه گهواره به شکل آنلاین و چاپی به نشر میرسد.
“گهواره” را گــروهــی از فــرهنگیــان، در کـشـورهای اروپایی، امریکایی و آسیایی مدیریت میکنند. این گروه، برای کودکان افغان در سراسر جهان، کتابها و ترانههای ویژه کودکانه را ترجمه میکنند و یا هم خودشان مینویسند. این گروه 35 نفری مترجمان، نویسندگان، نقاشان، و ویراستاران افغان تاکنون دهها عنوان کتاب ترجمه کردهاند و یا هم نوشتهاند.
ندا کارگــر یکــی از اعضــای همــیـن گــروه است. او میگویـد که مــدت کوتــاهــی میشود که در این بخش کار میکند. هرچند در ماههای اخیر به دلیل مشغولیتهای فراوان کاری کمتر برای گهواره ترجمه کرده است اما هنوزهم با این سایت همکاری دارد و میگوید که این برایش یک افتخار است.
او در ادامه میگوید به دعوت حضرت وهریز، شاعر و مترجم، به این گروه پیوسته و تاکنون حدود 15 جلد کتاب قصه برای کودکان ترجمه کرده است. زبان مبدا این کتابها ترکی و انگلیسی بوده و خانم کارگر آنها را به فارسی دری برگردان کرده است.