محمدشهاب اسلامی – فلمساز و منتقد سینما
بخش اول
اگر ماهیت “زبان” را یک سیستم قراردادی منظم از آواها و نشانههای کلامی یا نوشتاری تعریف کنیم، ضرورت مطالعه و بررسی دانش “زبانشناسی” نیازی است ضامن ارتباط جمعی. چرا که کارکرد گشاینده “زبان” ایجاد بستری است برای نمود ارتباط از طریق انتقال اطلاعات. بنابراین تعاملات میانکنشی بین انسانها و پدیدهها حاصل نمیگردد مگر با شناخت الفبای “زبان”. حال با تکیه به چنین استدلالی به سمت سینما میرویم که خود محصول زبان بصری است. سرگذشت زیست آدمی بیانگر آن است که زبان آواها اولین جرقه مکالمه را میان آنها پدید آورده و سپس آنها متأثر از مشاهدات دیداری خود زبان بصری را برای ثبت تاریخ اختراع کردهاند. پس اولین بزنگاه چینش چند نگاره پیوسته که از تعقیب آنها حس تحرک نمودار میشود، روی دیوار غارها حک شده است. جدایی از محوریت “زبان” برای یافتن خوانش هر پدیدهای، سینما خود زاده دیالکتیک “زبان” است و فهم آن ممکن نخواهد گشت جز از طریق شناخت الفبای آن. این شناخت هم تماشاگر را سیراب از معنای حلولیافته در دل فرم میکند و هم خودآگاه سازنده را هنگام تولید (صنعت) یا زایش (هنر) یک اثر بصری به سمت زیباییشناسی سوق میدهد. بررسی معیارهای فلم کوتاه به عنوان کوچکترین و موجزترین خروجی میدانی سینما، مشق خوبی است برای درک و هضم اهمیت دادن به الفبای سینما.
شرایط آشفته فلمهای کوتاه در سینمای نحیف افغانستان میطلبد تا از حریم تصنعی تعریفهای کلی (که همواره موجب شده مسیر فعالان حوزهاش را دچار سردرگمی کند) خارج شود و به تشخص وجودی خودش شخصیت بدهد. سوءتفاهمهایی که نشأت گرفته از تجربهاندوزیهای سینمای بلند در قالب کوچکی مثل فلم کوتاه در ساختههای جوانان افغان ظاهر میشود ناگزیر راه را بر پختگی تولیدهای شان میبندد. از طرفی بیگانه بودن فلمساز با معیارهای هنرهای تجسمی موجب میشود تا مرز میان فلم کوتاه تجربی و ویدیوآرت درهم تجاوز کند. از یاد نبریم که فلم کوتاه همپای با تاریخ سینما دارای عمر و تجربه میباشد و تحولات فراوانی را در تاریخ سینما زمینهسازی کرده است. مصداق بارز آن هم بدعتهای سینمای تجربی الهام گرفته از جنبشهای هنری و تجسمی است که پیکر سینمای مدرن را شکل بخشیده است. لذا آن چه که درباره فلم کوتاه و معیارهای امروزیاش میخواهیم مرور کنیم، پشتوانههای نظری و میدانی قابل توجهی دارد برای رد یا پذیرش این رویکرد.
قالب تولیدات امروزی فلم کوتاه در عرصههای جهانی دو گرایش عمده را شامل میشود. برای دستهای سکوی پرتابی است تا سینمای بلند رویایی خود را آغاز کنند و برای دستهای فلم کوتاه اساساً به عنوان یک دستور زبان مستقل سینمایی جایگاهی دارد برای مکاشفات هنری و شخصی و آلترناتیف (متأسفانه نمونههای فلم کوتاه در افغانستان صرفاً به دسته اول خلاصه میشود). لیکن آن چه که این دو جریان موجه را به هم پیوند میدهد نگاه حرفهیی امروزی به معیارهای ساختاری و معنایی یک اثر کوتاه است. البته این معیارها امروزه با جهتدهیهای هنری جشنوارهها (به عنوان اصلیترین بخش حمایتی سینمای کوتاه) تعیین میگردد و امر نکوهیدهای هم نیست.
بدیهیترین تفاوت فلم کوتاه با فلم بلند را اگر مدتزمان آن فرض کنیم، دیگر یک فلم کوتاه مجالی برای خلق یک درام چند پیرنگی به معنای سینمای بلند را در اختیار ما نمیگذارد. امروزه سیاست جشنوارههای درجه A همواره بر این است تا مدتزمان 10 تا 15 دقیقه را جزء شروط پذیرش آثار قرار دهند و به این نحوه سازندگان را به سمت قاعدهمندی برای فلم کوتاه تشویق کنند. معیار مهم دیگری که برای ساخت یک اثر کوتاه دیدنی منجر میشود، این است که ایده خود را در قالب یک تا نهایت دو سکانس تنظیم کنیم. وفاداری به این قاعده بیشتر از رنج بردن از فشردگی و محدودیتی است برای شکوفایی خلاقیت و انسجام ایده اصلی. اما امر شخصیتپردازی در فلم کوتاه مبتنی بر نمودار تحول شخصیت در فلم بلند نیست، بلکه شخصیتها ابزاری هستند برای القای ایدهمحوری در یک فلم کوتاه. زیرا اهمیت یک کار کوتاه ماندگار بیشتر به خلق جو و فضای جهانبینی سازندهاش بستگی دارد تا این که هر لحظه با جلوهنماییهای تکنیکی بخواهد آمادگی خود برای ساخت یک اثر بلند را به رخ بکشد. مفهوم و کارکرد زمان در سینمای بلند اتفاقات متفاوتی را از لحاظ معنایی رقم زده است. مثلاً طولانی بودن زمان پلانها در سینمای تارکوفسکی و بلاتار امری است که فقط در فلم بلند امکان اجرا دارد و در تحلیل اثر کاربرد آن ملموس میشود. از این رو، در فلم کوتاه بازی با زمان شگردهای دیگری دارد و بیشتر به نمونههایی چون “21 گرام” از ایناریتو و “ممنتو” از نولان میتواند نزدیکی داشته باشد. در ادامه همین مفهموم زمان جریان روایت که خود امر پیچیدهای است امکان پرورش یافتن مییابد و اصولاً فلم بلند فرصتی است تا در یک کلیت کلان، جاافتادن این ساختارها را بررسی و عملی بسازد. بنابراین در فلم کوتاه به جای مطرح شدن این نوع پیچیدگیها، نقطه ثقل اثر را همان “ایدهمحوری” شکل میدهد که در مدت کوتاهی باید تلاش شود در دل دیگر آرایههای بصری و نوشتاری سینمایی (فلمنامه-کارگردانی) تنیده شود.
یادداشت: در شماره بعد با گسترش مباحث ساختاری فلم کوتاه و آوردن نمونه تحلیلی سعی خواهد شد تا امکان درک بیشتر برای خواننده فراهم شود.
کلیدگروپ را در تویتر و فیس بوک دنبال کنید