امروز شش جدی سالروز تجاوز شوری به افغانستان است. در این روز اتحاد شوروی با 130هزار نیرو به افغانستان حمله کرد. اتحاد شوروی بعد از کودتای هفت ثور، مهمترین حامی دولت دموکراتیک خلق به حساب میآمد که در 6 جدی 1358 برای نجات این دولت از فروریزی حتمی به افغانستان لشکر کشید و دولت در حال نزع حفیظ الله امین که از چهار سو در محاصرۀ قیامهای همگانی قرار گرفته و دیگر قادر به ادامۀ قدرت نبود را از میان بر داشت و به جای آن دولت ببرک کارمل را نصب کرد.
خود خوریهایی که با راندن جناح پرچم به عنوان خاینان به اهداف حزب دموکراتیک به وسیلۀ ترهکی و بعد قتل ترهکی به وسیلۀ امین در حزب به راه افتاد، حزب و دولت را چنان تضعیف کرد که ادامۀ قدرت این دولت به یک دست بالا و قَیِّمی نیاز داشت تا رهبران حزب را در قفس به اصطلاح انترناسیونالیستی نگه میداشت و همان بود که با گذشت یک سال و نه ماه بعد از کودتای ثور، ارتشیان شوروی به افغانستان تهاجم کردند.
مهاجمان شوروی، تجاوز «رفیقانۀ» شان را ابتدا بنا به دعوت دولت قانونی امین عنوان نمودند و بعد از ورود، در اولین اقدام، میزبان و جمعی از اعضای صاحب خانه را اعدام نمودند!!
این عملیات که در قصر دارالامان بر مقر امین با 700 تن از افراد بسیار زبدۀ گروه «زینت» کی جی بی صورت گرفت، امین و جمعی از مدافعان او به قتل رسیدند.
نیروی مهاجم به شمول فرمانده عملیات، حدود ده نفر تلفات داد و به این صورت تومار قدرت امین در لحظه ای بر چیده شد و در عوض، ببرک کارمل، اناهیتا، وطنجار، گلابزوی، محمود بریالی و سروری از شوروی به افغانستان آورده شدند و بر اریکۀ قدرت قرار گرفتند.
بسیاری از نویسندگان روسیۀ بعد از شوروی مینویسند که قبل از تجاوز شورویها در شش جدی، جناح خلق حزب دموکراتیک، حد اقل 14 بار از رهبران شوروی خواسته بودند که به افغانستان نیرو بفرستند. اما در آن زمان رهبری حزب کمونیست شوروی به این در خواستها پاسخ مثبت نداده بودند.
تجاوز شوروی به افغانستان دنیا را تکان داد. مجمع عمومی سازمان ملل، شورای امنیت سازمان ملل، کنفرانس غیر متعهدها، کنفرانس اسلامی، اتحادیۀ اروپا، اتحادیۀ آفریقا، اتحادیۀ عرب و هزاران نهاد و حزب سیاسی این تجاوز را محکوم نموده، خواهان خروج فوری نیروهای شوروی از خاک افغانستان شدند و حتی احزاب «یورو کمونیستی» در اروپا که طرفدار شوروی بودند نیز این تجاوز را محکوم کردند و آن را بر خلاف اندیشههای انترناسیونالیستی عنوان نمودند.
دو حزب کمونیست بسیار قدرتمند فرانسه و ایتالیا بر رهبری ژورژ مارشه و برلینگویر که به طرفدای از شوروی در اروپا معروف بودند، نیزاین تجاوز را محکوم و خلاف اصول کمونیستی دانستند.
در افغانستان که بعد از کودتای ثور در بسیاری از نقاط کشور قیامها و حرکتهایی بر ضد حاکمیت جدید برپا و عده ای از مردم به خاطر ترس از انتقام وحشتناک شبکۀ استخباراتی این حزب که بر هیچ فرد و هیچ طبقه ای رحم نداشت، به ایران و پاکستان آواره شده بودند.
این تجاوز آتش قوی تر بر خرمن هستی این حزب زد و به زودی بین 5 تا 6 ملیون نفر آواره گشتند. تنظیمهای جهادی در ایران و پاکستان ایجاد شده و بستر نرم و گسترده ای رقابت، برای کشورهای غربی، عربی وتمام مخالفان اتحاد شوروی در افغانستان به وجود آمد.
با مرگ برژنف که اندریپوف به قدرت رسید، زمینههای برای خروج «شرافتمندانۀ» اردوی شوروی که قادر به شکست جنگ و بر قدرت نگهداشتن آرام دولت دموکراتیک خلق نشده بود، به وجود آمد، اما مرگ زودهنگام این کارکشتهی کی جی بی و به قدرت رسیدن چرنینکو فضای خروج را بار دیگر تیره و تار ساخت و نیاز به فردی چون گورباچف پیدا شد که نه تنها گلیم اردوی شکست خورده اش را از افغانستان جمع میکرد که باید بر تومار خود اتحاد شوروی نیز نقطۀ پایان میگذاشت.
بعد از مرگ فوری چرنینکو، میخاییل گورباچف به قدرت رسید و او بود که به زودی گلاسنوست و پروستروییکا را اعلان کرد و جنگ افغانستان را زخم خونچکانی برای اتحاد شوروی تعریف نمود. گورباچف توام با اعلان تغییرات در اتحاد شوروی، ببرک کارمل را نیز از رهبری حزب و دولت افغانستان خلع کرد و داکتر نجیب که در آن زمان رییس سازمان مخوف استخباراتی خاد بود را به عوض رهبرش بر اریکۀ قدرت نشاند و با اینکه مشی مصالحۀ ملی اعلان شد و نام حزب و دولت را تغییر داد و «اشرار» را برادران آزرده خاطر خواند و فریاد مسافر به میهن بیا را سر داد، اما تمام این صداها به جایی نرسید و همان بود که نیروهای شوروی در اثر توافقات ژنیو در 26 دلو 1367 با دادن 16 هزار کشته و 54 هزار زخمی و مصرف 50 ملیارد دالر، افغانستان را ترک کردند.
دولت نجیب که دیگر حامی بیرونی اش را از دست داده بود، به زودی با کودتای بخشی از جناح خلق به رهبری شهنواز تنی، وزیر دفاعش رو به رو شد. این کودتا شکست خورد و تنی با همراهانش به پاکستان گریخت و در اتحاد با حزب اسلامی زیر نظر آی اس آی قرار گرفت که نمی توانست بر روان اعضای حزبی که دیگر حمایت مستقیم همسایۀ شمالی را از دست داده بود، تاثیر به شدت ناگواری به جا نگذارد و حزب را ضعیف تر نسازد.
تلاشهای بی حد و حصر نجیب و یاران او که به گروه کوچکی در حزب دموکراتیک خلق منحصر شده بود، برای ائتلاف با تنظیمهای جهادی به جایی نرسید و به این صورت تضادهای نهفته در درون جناحهای مختلف حزب بار دیگر زنده شد.
حزب بار دیگر در کل به دو جناح خلق و پرچم تقسیم شد و زخمهای دوران ایجاد، بار دیگر سر باز کردند.
دو جناحی که هیچ یک در تصمیمهای شان به نجیب وَقعی نمی گذاشتند. اعضای حزب که فکر میکردند، رهبران شان سخت به آنان خیانت کرده، دیگر آرمان گراییهای سالیان گذشته را از دست داده و هریک میخواستند تا برای فردا روابطی با «اشرار» باز کنند و بر آن سرمایه گزاری نمایند.
به این خاطر 30 تن از اعضای شورای انقلابی کار سیاسی را رها کرده، به تجارت مصروف شدند.
خلقیها که بیشتر پشتون گرا و دهاتی بودند، با حزب اسلامی و پرچمیها که بیشتر تاجک تبار و شهری بودند با مسعود و ربانی در تبانی قرار گرفتند و هریک خواستند تا متحدان جدید شان را بر اریکۀ قدرت در کابل سوار ببینند، اما قبل از آن، نجیب در توافق سری با نمایندۀ سازمان ملل و هندیها، بدون اینکه حتی فردی از رفقای حزبی خود را باخبر سازد، خواست تا در آن روزگار حساس همه چیز را به حال خود رها کند و به هند برود که شبکههای استخباراتی برخی از کشورها، قبلا دوستم و فرماندهان او را از این فرار مطلع ساخته و در راه میدان هوایی کابل مانع رفتن نجیب به هندوستان شدند.
به این صورت شعار «وطن یا کفن» او از ماهیت اصلی اش تهی گشت و بالاخره در دفتر سازمان ملل بست نشست و هیچ رفیق حزبی او که تا مدتها در دو جناح حزب وجمعیت صاحب قدرت بودند، به یاری او نشتافتند. تا زمانیکه طالبان او را به دار آویختند و به این صورت قربانی رقابتهای هند و پاکستان شد.
با سقوط دولت نجیب، تنظیمهای جهادی در همکاری با ارتشیان دو جناح حزب دموکراتیک بر کابل مسلط شدند و در رقابت بر سر قدرت، دمار از روز گار مردم بر آوردند. جنگجویانی که فقط در شهر کابل 65 هزار کابلی را کشتند.
از 7 ثور تا 8 ثور در افغانستان یک و نیم ملیون انسان کشته شدند، بیش از شش ملیون آواره گشتند، به ارزش 177 ملیارد دالر زیر بناهای اقتصادی افغانستان در دهات و اطراف شهرها نابود شدند، دو ملیون نفر معلول گشتند، یک ملیون زن بیوه شدند، ده ملیون مین در سر تا سر کشور پخش گشتند، حزب دموکراتیک 45 هزار کشته داد و بعد از سقوط طالبان، با رسمیت یافتن احزاب، حزب دموکراتیک به 20 حزب قانونی تقسیم شد و بیشتر رهبران سالخوردۀ آن در خارج از کشور ماندند و به این صورت تومار هفت تا هشت ثور برچیده شد. اما فوران خون همچنان ادامه پیدا کرد.
کلیدگروپ را در تویتر و فیس بوک دنبال کنید