ads

دستانش قطع شد، اما اميدش هرگز!

محمدقاسم تكاور، نام مردي است كه دو دستش از ناحيهء مچ( بند دست) قطع شده و دو انگشت جراحي شده در دست راست وي، سال‏هاست قلم را به چرخش در آورده و چرخ روزگار را به گردش در مي‏آورد.

نویسنده: The Killid Group
29 حمل 1390
دستانش قطع شد، اما اميدش هرگز!

محمدقاسم تكاور، نام مردي است كه دو دستش از ناحيهء مچ( بند دست) قطع شده و دو انگشت جراحي شده در دست راست وي، سال‏هاست قلم را به چرخش در آورده و چرخ روزگار را به گردش در مي‏آورد.

تكاور، ساكن اصلي ولايت هرات بوده و مثل تمام مردم فرهنگ دوست اين ولايت، عاشق قلم، شعر، فرهنگ و ادب است. تكاور همانند يك اديب گپ مي زند و مثل يك سخنور، بيان جذابي دارد. وي از اينكه دو عضو فعال بدنش را از دست داده، نااميد به نظر نمي رسد.

دستان وي در زمان جهاد، در دهه شصت خورشيدي حين خنثي ساختن يك ماين ضد پرسونل در ولسوالي پشتون زرغون قطع شده و با انجام مراحل تداوي در كشور امريكا، اكنون دو انگشت مصنوعي دارد كه با آن‏ها توان انجام كارهاي روزمره اش را دارد. او با اين دو انگشت مي تواند غذا بخورد، چيزي را بگيرد و مهم تر از همه اینکه چيزي بنويسد. تكاور مي تواند با اين دو انگشت دردهاي دل‏ خود و رنج محسوس در جامعه‏ء خويش را با خامه‏هاي سياه قلم در سينهء سپيد كاغذ ترسيم نموده و احساسش را به ديگران منتقل نمايد.

اما تنها دو دست تكاور نيست كه در اين حادثه دچار آسيب شده و معلول گشته اند. وي از بينايي يك چشم نيز محروم بوده و مجبور است دنياي پهناور و پر رنج را با يك چشم خويش تماشا نمايد. با اين حال، او هرگز دنيا را از يك زاويه نديده و در برابر دشواري‏هاي روزگار تسليم نشده است. پس از آن كه داكتران متخصص در ايالت فنيكس امريكا، در ناحيهء مرزي ميكزيكو سيتي عمل جراحي دست وي را تكميل مي‏كنند، او دوباره قادر مي شود به زندگي اش ادامه داده و فعاليت‏هاي روزمره را از سرگيرد.

قاسم تكاور با توانمندي خاصي مي‏گويد: “هرچند احساس مي كنم مثل انسان‏هاي سالم نمي توانم كارم را باتمام و كمال انجام دهم، ولي سعي و تلاش هميشگي ام براين بوده است كه درحد توان، دين خويش را در برابر خانواده، جامعه و كشورم ادا نمايم.” او از اين كه نتوانسته منحيث يك انسان سالم در فراهم آوري معيشت خانواده اش نقش ايفا نمايد، دلتنگ و غمگين است، اما تمام تلاش خود را به كار بسته تا كسي احساس نكند كه معلوليت وي موجب ناتواني اش شده است.

همين تلاش‏ها موجب شده تا تكاور را به جايگاه بلندي سوق دهد. در اين اواخر نهادهاي مدني هرات تصميم گرفته اند تا وي را به حیث مسئول كميته هماهنگي افراد داراي معلوليت در هرات انتخاب نمايند. وي رییس بنياد شهداي 24 حوت نيز مي باشد و تمام همت خويش را در راستاي رسيدگي به افراد داراي معلوليت به كار بسته است. قاسم دل پردرد و سينهء سنگين از نارسايي‏هايي دارد كه درحق معلولان و بازماندگان شهدا روا داشته مي شود. از اين كه امروزه به معلولان رسيدگي درست صورت نمي گيرد، بازماندگان شهدا مظلوم واقع شده و در نگاه سياسي برداشت ديگري از مجاهدان وجود دارد.

وي احساس سوزناك خويش را اين گونه بيان مي كند: ” از اين كه روزي ما را آزاده خواهان و آزادي دوستان مي خواندند و امروزه جنگ سالار مي نامند، خيلي دلگير و شاكي ام. من بر اين باورم كه جنگ با قشون سرخ شوروي جنگ تحميلي بود و ما مجبور به دفاع از خاك خويش بوديم.” وقتي وي اين سخنان را ادا مي‏كند، لرزش خاصي در صدايش احساس مي شود كه نشان از تحريك حس دلگير كننده و عاطفي وي دارد. تكاور حركت مجاهدان را در برابر ارتش سرخ، بلند نمودن صداي حق طلبانهء ملت مي داند كه بايد انجام مي شد.

در نظر محمدقاسم، معلوليت عيب و ناتواني جدي نيست، بلكه يك تفاوت در توانمندي نسبت به ديگران است. بسياري از كارهايي را كه يك فرد داراي معلوليت انجام داده مي‏تواند، شايد افراد سالم نتوانند به انجام آن قادر شوند. تكاور در زندگي فرهنگي خويش اين امر را ثابت نموده و نشان داده است كه با دو انگشت مصنوعي نيز مي توان كار انگشتان سالم را ترسيم نموده و شايستگي‏هاي خويش را به اثبات رساند. او هم اكنون داراي چندين قطعه شعر، مقالات ادبي و تحليلي و نوشته‏هاي وزين ديگري است كه بعضي نيز دستاوردهاي قابل ملاحظهء را براي وي به بار آورده است. تكاور داراي دو تقديرنامه از جشنواره‏هاي ادبي در تهران، پايتخت كشور ايران است و ده‏ها مقاله را در انجمن‏هاي ادبي هرات به نشر رسانده است. او در سال 1374 خورشيدي با ارسال يك مقاله در انجمن ادبي انديشه در شهر تهران، جايزهء ادبي را اخذ نموده و بار ديگر در روز معلم شايستهء تقدير گرديده است. بسياري از نوشته‏هاي وي در مسابقات داخلي نيز مقام گرفته و پختگي فكر و قلم وي را به نمايش گذاشته است.

وقتي وي به گپ و گفت خود با هركسي ادامه دهد باهر كلامش روحيهء مخاطب را تقويت خواهد كرد. آرزوهاي بلند وي تحسين هركسي را برخواهد انگيخت و كلمهء آفرين را برزبانش جاري خواهد ساخت. او آرزو دارد كه كاش دستان سالمي داشت و در پست قومنداني امنيه يك ولايت كار مي كرد. به نظر وي كاركردن در سمت قومنداني امنيه برايش كار دشواري نبود و او به خوبي مي‏توانست از ناامني‏هاي موجود تا اندازهء زيادي جلوگيري كند. او مي گويد: ” اگردستانم سالم بود، مي توانستم در پست قومندان امنيه يك ولايت، ميزان انفجار و انتحار را تا نود درصد كاهش دهم.” اما او از اين كه انگشتان وي در مچ دست‏هايش قرار ندارد، از اين آروز بازمانده و از اين امر بسيار متأثر و اندوهگين است.

تكاور با دست چپ خويش كه نشاني از انگشت – حتي به شكل مصنوعي- دروي ديده نمي شود، بيك وسايل و اسباب مورد ضرورت خويش را حمل مي كند. او مي‏گويد: ” داكترمعالجم به من توصيه كرد كه اين دستم بدون انگشت باشد تا توانايي بيشتري براي حمل و نقل بار و ابزار زندگي داشته باشد.” او اكنون در شانه‏هاي چپ خويش توانايي بيشتري براي حمل وسايل خود احساس مي كند. در واقع شانه‏هاي چپ وي مسئوليت انجام كار شاقه را دارد و دست راست او نيز براي انجام امور فرهنگي  و فكري مأموريت گرفته اند. دو دست معلول وي همكار خوب يكديگر اند تا قطار زندگي را به پيش رانده و از قاسم چهره فعال جامعه را به تصوير بكشد. هرچند تكاور از كاري كه انجام مي دهد راضي نيست، اما به گفتهء خودش، راه گريزي از زير بار زندگي وجود ندارد. اين معلول پرانگيزه مي‏گويد: ” بايد زندگي كرد، روزگار را به پيش برد و با مشكلات مقابله كرد.”

به راستي كه روحيه مقاومت پذيري و مقابله با مشكلات را بايد از تكاور آموخت و ياد گرفت كه چگونه بايد در برابر رنج‏هاي زندگي دست و پنجه نرم كرد، هرچند پنجه‏هاي سالمي نداشته باشيد.

شانه‏هاي تكاور براثر انفجار ماين كم توان شده و نمي تواند فعاليت كامل داشته باشد، ولي هيچ‏گاهي اين معلوليت در انگيزه‏هاي بزرگ و ملي وي تأثير نگذاشته است. پيامي كه از گلوي بغض گرفته و سينهء پر درد اين معلول برمي خيزد، مي تواند خواب پريشان ملتي را به گونهء ديگري تعبير نمايد. او باور دارد كه اگر سياست‏مردان كشور مردم را با خود داشته باشند و به خواسته‏هاي آنان رسيدگي كنند، قادر به انجام هركاري خواهند شد. به نظر وي دوري دولتمردان از مردم، عامل اصلي نارسايي‏هاي موجود است و اين امر مانع از پيشرفت مطلوب امور مي گردد.

به نظر وي، دولتمردان بايد به صداي مردم گوش بسپارند، به نداي آنان لبيك گفته و به آرزوهاي آنان پاسخ مثبت دهند. تكاور باورمند است كه حالا زمان فعاليت‏هاي ملي و مردمي فرا رسيده و بايد تمام اين ملت توان و نيروي خويش را براي ساختن يك ملت متحد، متمركز نمايند. او مي گويد:‏” حالا زمان انتقام گيري و دامن زدن روحيه قوم گرايي، سمت گرايي و …. گذشته و بايد همگي براي انجام يك كار ثمربخش براي تمام مردم همت گماريم.”

از روحيه و همت محمدقاسم تكاور به خوبي درمي‏يابيم كه هرچند وي دست‏ها و يك چشم خويش را از دست داده، ولي اميد و انگيزهء وي براي ادامهء زندگي معني دار هرگز قطع نشده است.

 

 

 

کلیدگروپ را در تویتر و فیس بوک دنبال کنید
طراحی و توسعه توسط تکشارک - Copyright © 2024

Copyright 2022 © TKG: A public media project of DHSA