ads

اراده شکست ناپذیر ماری

” خشویم بارها مرا زیر لت کوب شوهرم قرار داده و دست و پایم را شکسته تا مکتب رفته نتوانم، اما با آن هم تاکنون مکتب را ترک نگفته ام.” این سخنان ماری 23  ساله است؛ خانمی که دست چپش از ناحیه آرنج شکسته شده و در صورتش نیز نشانه‌های از لت و کوب دیده می‌شد.

نویسنده: The Killid Group
3 اسد 1390
اراده شکست ناپذیر ماری

” خشویم بارها مرا زیر لت کوب شوهرم قرار داده و دست و پایم را شکسته تا مکتب رفته نتوانم، اما با آن هم تاکنون مکتب را ترک نگفته ام.”

این سخنان ماری 23  ساله است؛ خانمی که دست چپش از ناحیه آرنج شکسته شده و در صورتش نیز نشانه‌های از لت و کوب دیده می‌شد.

او را درست زمانی در دهلیز طبقه اول لیسه …  دیدم که یک دستش با تکه سفید در گردنش آویخته شده بود و با دست دیگرش کودک سه- ماهه اش را در آغوش گرفته به سمت انتهای دهلیز در حرکت بود. طفل سه ساله دیگری نیز که خریطه کوچک پلاستیکی در دستش خود نمایی می کرد او را دنبال می نمود. از لباس سیاه و چادر سفید این زن هویدا بود که هنوز شاگرد مکتب می باشد.  در یک لحظه او را زن با شهامت، مادر مهربان و شاگرد با نظم یافتم.

او همانطور پیش می رفت و من به دنبالش می رفتم، در هنگام راه رفتن از ناحیه پا نیز می‌لنگید و بعد از گذاشتن چند قدم،  نفس تازه می گرفت. چهره درد کشیده و افسرده ای داشت. از حالات روحی اش این طور به نظر می رسید که درد عمیقی در دل دارد.

در میان راه، گویی چیزی به یادش آمد، دوباره به عقب برگشت و به سمت مخالف دهلیز در حرکت شد. آن طرف دهلیز لوحه بزرگی به این عنوان” کودکستان مکتب” به چشم می‌خورد و او وارد آن شد.

ماری 23 سال عمر دارد و شاگرد صنف دهم یکی از  لیسه های شهر کابل می باشد. با وجودی که چهارسال پی هم از ارتقا باز مانده ، اما هنوز هم می خواهد به تحصیلش ادامه دهد.

ساعتی بعد من و ماری در اداره مکتب کنار هم نشسته و او اینگونه لب به سخن گشود:” حدود چهار سال پیش، درست زمانی که صنف نهم مکتب بودم به خواست پدر و مادرم عروسی کردم. زندگی نو و تغییرات وارده سبب شد تا تغییرات کلی فکری و ذهنی در وجودم پدید آید. این تغییرات از سکتگی در حاضری گرفته تا فرا گیری در درس ها و… را در بر داشت.”

به گفته او شوهرش جدا از عقیده و خواست فامیل، طرفدار تحصیلش بوده و بسیار تلاش می کند تا ماری به تحصیلاتش ادامه دهد، اما خشو و دیگر اعضای فامیل نمی خواهند او به درسش ادامه دهد.

چیزی که بیشتر ماری را رنج می دهد این است که بسیاری از روزها به خاطر مشکلات فامیلی و خشونت‌ها نمی تواند، به صنف حاضر گردد و مانند دیگر دختران درس بخواند.

او می گوید:” صبح زود، هنگامی که روشنی سر می زند اول به انجام کارهای خانه پرداخته؛ سپس  کودکانم را لباس می پوشانم و آنان را به خانه مادرم (که فاصله زیادی با خانه ما دارد) می برم تا مادرم از آنان مراقبت نماید.  بعد با عجله به مکتب می روم. حاضری ما ساعت 6:30 بوده و ساعت 10:30 رخصت می شویم، امروز مادرم مریض بود و من مجبور شدم تا اطفالم را به کودکستان مکتب که مربوط نگهداری اطفال استادان می باشد، بیاورم. بعد از آن هم وقتی از مکتب رخصت می شوم به خانه رفته و مصروف کارهای خانه می شوم.”

ماری، در جریان روز نمی تواند درس بخواند، فقط شب ها ازساعت ده تا یک شب (زمانی که کودکانش به خواب می روند) درس می خواند. او می گوید”: بسیاری اوقات ناآرامی و در برخی از موارد مریضی اطفال سبب می شود تا درس خوانده نتوانم و نمرات کم را دریافت نمایم.”

ماری با یاد آوری از وضعیت دشوار زندگی اش، چنین درد دل می کند:” مشکلات طفل داری از یک سو، مخالفت خشو و اعضای خانواده از سوی دیگر و فشار درس ها همه سبب شده تا اعصابم روز به روز ضعیف شده و در فرا گیری درس ها مشکل پیدا کنم. خشویم روزها درست زمانی که می خواهم به جانب مکتب بروم کاری را پیش کشیده و به نحوی می خواهد در مکتب غیر حاضر گردم. اما شوهرم از اینکه در مکتب غیر حاضر می گردم خیلی آشفته می شود و فکر می کند خودم نمی خواهم به مکتب بروم. این همه سبب می شود که بین ما کشمکش های زیاد ایجاد گردد. خشویم بارها مرا زیر لت و کوب شوهرم انداخته و حتی باعث شکستن دست و کبودی چهره ام شده است.

یگانه رنج او، صدمه دیدن صورت و دیگر اعضای بدنش می باشد. چون دراین صورت با آن وضعیت نمی تواند به مکتب برود. ماری زمانی که صورتش در اثر لت کوب شوهر و دیگر اعضای فامیل کبود می شود، با شرم و هراس به مکتب می رود. او از اینکه صورتش کبود یا دیگر اعضای بدنش آسیب دیده است، از شاگردان و همصنفی هایش می‌شرمد، به همین خاطر نزد استادان و اداره مکتب، بهانه آورده و چندین روز از فراگیری درس ها باز می ماند.

ظاهر آرام ماری حکایت از تلخی ها و مشکلات روزگار می کند، اما تاکید او بر ادامه تحصیل و قاطعیت در تصمیمش او را زن با اراده و مصمم جلوه می دهد.

ماری به دلیل غیرحاضری های دوامدارش ( در زمان ولادت‌ها و خشونت فامیلی) یک صنف را در چهار سال خوانده است.

ماری می گوید:” صنف نه بودم که عروسی کردم، به بسیار سختی و با صد مشکل توانستم ارتقا نمایم، همین که صنف دهم شدم، بعد از آن در سه سال نتوانستم حتی یک صنف را تا آخر سال تحصیلی به پایان برسانم.  روز به روز شاگرد تنبل می شوم. تمام صنفی های که در گذشته داشتم همه شان فارغ شده اند و من هنوز در همان صنف باقی مانده ام. این خیلی شرم آور است، چندی قبل از مکتب کاملآ دلسرد شده بودم، ولی شوهرم نمی گذاشت مکتب را ترک کنم.  شوهرم به بسیاری از مشکلاتم رسیدگی می کند تا بتوانم درس بخوانم و مکتب بروم، ولی در بسیاری ازموارد زمانی که از سوی اعضای خانواده تحریک می‌شود، فقط او است که با وارد کردن ضربات ممتد به اعضای بدنم، مانع رفتنم به مکتب می گردد. همین اکنون دست چپم شکسته و از ناحیه پای راست نیز صدمه دیده ام.”

خجالت و کمرویی  ازچهره ماری درست زمانی که حرف از ناکامی و محرومیت به میان می آید، هوید است. به خصوص زمانی که سخن از ناکامی و یا محرومیت چهارساله اش به میان می آید از شرم سرخ می شود، سرش را پایین می اندازد و یا نصف صورتش را با چادر سفیدش پنهان می نماید.

با این همه مشکلات، استادان و حتی معاون مکتب او را زن به عنوان زن با شهامت و صبور می شناسند. همه برای او یک نوع حس همدردی و دلسوزانه ای دارند، ولی به باور ماری این استادان نمی توانند اصول معارف را زیر پا گذاشته و در کامیابی او کمک نمایند. او از این اصول ناراض نیست، بلکه بر موجودیت چنین استادان افتخار نیز می کند.

ماری یکی از خشونت های دیگر را که از جانب خشویش تحمیل می شود، به یاد آورده می گوید:” زمانی که به بسیار سختی با آن همه خستگی که به خانه بر می گردم و مصروف انجام کارهای خانه می شوم، خشو و یکی از” ننو”هایم کار های انجام شده ام را خراب کرده  و اذیتم می کنند.  آنان با این کار می خواهند مرا برای شوهرم زن بیکاره و تنبل معرفی می نمایند، اما من با انجام دوباره آن نمی گذارم شوهرم قهر شود و یا لت و کوبم نماید و … بازهم به تعداد روزهای غیرحاضری ام افزوده می شود.”

او به این باور است که باید یک مکتب جداگانه برای زنان عروسی شده وجود می داشت تا زنان می توانستند با کسانی یکجا درس بخوانند که زندگی، فکر و اندایشه همسانی داشته باشند. به گفته او، درس خواندن او در مکاتب عمومی و صنفی هایی که دختران عروسی ناشده درس می خوانند، خیلی سخت و در عین حال مشکل نیز می باشد.

ماری می گوید:” از یک سو  در انزوا قرار گرفتن در صنف و از جانب دیگر کندی در درس ها مرا از دیگر شاگردان متمایز ساخته، ولی من هدفم را (که همانا کامیابی و فراگیری درس ها است) تعقیب می کنم. حال تصمیم گرفته ام که به هر شیوه ممکن به شوهر و به فامیلم ثابت بسازم که با موجودیت این همه مشکل، می توانم درس بخوانم و یاد بگیرم.

در چشمان ماری، تصمیم  قاطع و اراده شکست ناپذیر موج می زند. او تاکید می کند که دختران اول باید تحصیل شان را تمام کنند بعد تن به ازدواج دهند. ماری ازخانوادها می خواهد که دختران شان را مجبور به ازدواج زودهنگام نکرده و بگذارند تحصیل شان تمام شود.

کلیدگروپ را در تویتر و فیس بوک دنبال کنید
طراحی و توسعه توسط تکشارک - Copyright © 2024

Copyright 2022 © TKG: A public media project of DHSA