از حــادثــه 11 سپــتمـبــر ســال 2001 در امریکا دستکم 15 سال مـیگــذرد؛ رخــداد خونینیکه نه تنها برجهای دوگــانه تجــارتــی در نیــویارک را فروریخت و لرزه بر وزارت دفاع امریــکا (پنتاگون) انداخت، بلکه دنیا را نیز به شدت تکان داد.
آن حادثه باعث شد تا افغانستان فراموش شده نیز بار دیگر در محراق توجه جامعه جهانی قرار گرفته و در آن بیش از 60 کشور با سرمایههای انسانی و مادی شان حضور سنگین پیدا کنند. حضور سربازان ائتــلاف نظامــی جامعــه جهانــی تحت نــام قــوای تأمیــن امنیت (آیساف) و سپس ناتو در کشــور، آرامشی را حاکم کرد که نوید خوش روزهای سبز و سازندگی را برای افغانستان میداد. تصویر سالهای اولیه پس از شکست طالبان، چشماندازی را به رخ انسان میکشید که گویا روزهای سیاه افغانستان تمام شده و کشور سوخته در شعلههای جنگ داخلی بار دیگر سر از خاکستر جنگ برخواهد داشت.
اما متأسفانه آن روزهای شیرین دوام نیاورد و گویا دولت مستعجلی بود که روز به روز به زوال خود نزدیک شده و بار دیگر، روزگار را بر کام مردم تلخ و زار ساخت. هرچند در طول 15 سال گذشته تغییرات محسوسی رونما شد و مردم ناامید کشور شاهد شکوفایی اندکی در عرصههای مختلف حیات اجتماعی خویش بودند، ولی انتظار مردم، جامعه جهانی و افکار عمومی، دستآوردهای بهتر و بیشتر از حال بود. زیرا هزینههای ملیاردی که حامیان بینالمللی برای افغانستان اختصاص دادند، بسی هنگفت بود و در برآوردی که نهادهای تحقیقی اعلام کردند، پول کمک شده به افغانستان معادل طرح مارشال اروپا بود. اما چگونه شد که اروپا با این مبلغ توانست از زیر خاکستر جنگهای جهانی اول و دوم سر برافراشته و به کشورهای مدرن و پیشرفته مبدل شوند، ولی افغانستان در بسیاری از عرصهها در خم کوچه اول قرار دارد؟
به نظر میرسد سه فکتور مهم در این نارسایی نقش دارد. اول این که مدیریت پولها و کمکها توسط مجامع بیرونی و خارجی به صورت مؤثر آن صورت نگرفت و آن گونه که باید به مصرف نرسید. علاوه بر آن، با آغاز بحران خاورمیانه و شروع جنگ عراق، سوریه و تحولات جهان عرب، توجه جامعه جهانی از افغانستان کاهش یافت. آن گونه که جیمز دابینز، نماینده ویژه پیشین امریکا در امور افغانستان و پاکستان، مینویسد، هزینه اختصاصی برای افغانستان به میزان خرابی موجود بسیار کمتر از عراق بود. از سوی دیگر، بسیاری از پولهایی که برای افغانستان اختصاص یافته بود، صرف معاش و مصارف نیروهای نظامی و غیرنظامی کشورهای خارجی حاضر در افغانستان شد، به جای این که به منابع داخلی اختصاص یافته و به صورت زیربنایی هزینه گردد.
اما فکتور دوم و مهمتر آن، نبود مدیریت سالم و مناسب در دستگاههای اداری افغانستان- اعم از دولتی و غیردولتی- بود. ترویج فساد، خویشخوری و فربه کردن جیب و حساب شخصی از کمکهای خارجی چیزی نیست که برای کسی پوشیده مانده باشد. بسیاری از حاکمان کشوری در سطوح مختلف، تا اندازهای که دست شان رسیدند، پولهای کمک شده به ملت افغانستان را سرمایه شخصی خود حساب کرده و با این پولهای بادآورده، ثروتهای کلانی اندوختند. پیگیری و بازخواست آنان نیز کاری نبود که توسط حکومت کابل انجام شده باشد و هرکسی به راحتی توانست از زیر بار اتهامهای وارد شده بیرون برود. این مسأله جسارت و جرئت انجام فساد را به حدی رشد داد که اکنون قابل مهار نیست. در این میان، نمیتوان از رشد بخشهای خصوصی و ارزشهای دموکراتیک در بعضی زمینهها چشمپوشی کرد. افزایش رسانههای آزاد، آزادی بیان و تأثیرگذاری جامعه مدنی همه از پیامدهای مثبت و دستآورد مهم حضور جامعه جهانی در افغانستان، پس از حادثه 11 سپتمبر 2001 است.
سومین فکتور نیز در برخورد سست و نادرست جامعه جهانی با عوامل جنگ و ترور در خارج از سرحدات افغانستان بود. همسایههای هراسآور ما هرچه در توان داشتند مایه گذاشتند تا افغانستان نتواند از حضور جامعه جهانی بهرهبرداری نموده و به یک کشور قوی تبدیل شود؛ زیرا حضور دولتی دارای اقتدار در کابل را به ضرر شان میپنداشتند. صدای دولت کابل نیز به گوش جامعه جهانی نرفت و این کشورها تحت فشار لازم جامعه جهانی قرار نگرفت. به هر ترتیب، با گذشت 15 سال از حادثه 11 سپتمبر و حضور جامعه جهانی در افغانستان، هنوز هم دستآوردهای این سالیان دراز و ارزشهای دموکراتیک حاصل شده در این مدت با تهدید روبهرو است. جان و مال مردم نیز همه روزه در معرض نابودی قرار گرفته و این مسأله نارضایتیهای روزافزون را از دولت و حامیان بینالمللی آن در پی داشته است.