پروسه کابل به منظور رهبری مذاکرات صلح از سوی افغانستان در حالی روی دست گرفته شده که چهره پایتخت بار دیگر با خون صدها شهروند کشور خونین شد. طرح پروسه کابل چندی پیش از سوی رییس جمهور محمداشرف غنی مطرح شد. وی با گردآوردن سفرای خارجی مقیم کابل گفته است که “پروسه کابل یک ابتکار جدید است که حکومت افغانستان برای پایان دادن به جنگ در همکاری با کشورهای منطقه و جامعه جهانی، گامهای عملی برمیدارد و این پروسه تعهدات صلح و ثبات دایمی را در افغانستان به همراه خواهد داشت. رهبــری پــروســه کابــل را افغانستان عهــدهدار خـواهــد بود که طی آن تهداب صلح با طالبان و سایر گــروههــای مخــالف گذاشته خواهد شد. چیزی را که ما میخواهیم به دست آوریم آسان نیست و ممکن است برخی مشکلات را با خود داشته باشد.”
رییس جمهور در حالی سخن از مشکلات فراروی گفتگوهای صلح به میان آورد که تنها چند روز بعد از اعلام این پروسه، در انفجاری سرکهای پایتخت را خون گرفت. انفجاری که دهها کشته و صدها زخمی برجا گذاشت و افکار عمومی را در شرایط بحرانی شدیدی قرار داد. گروه طالبان که هدف اصلی مذاکره در روند کابل است، مسوولیت این حمله را به عهده نگرفته و آن را محکوم کرد. اما شوک این حادثه به حدی گسترده و بزرگ بود که انزجار عمومی را از ضعف دولت و نهادهای استخباراتی از یکسو و سنگـدلــی و بــیرحمی عاملان این حادثه از جانب دیگر در پی داشت.
نـوعیــت چنــیـن رخــدادهایــی، حقیقت تلخی را به اثبات میرساند و آن این که جنگ و صلح افغانستان با گذشت هر روز پیچیدهتر شده و شرایط آشتی و مذاکره را سختتر میسازد. این پیچیدگیها به همان اندازه که دستهای دخیل در این پروسه را بیشتر میسازد، ضعف دولت و نهادهای مرتبط با امور جنگ و صلح را نیز نمایانتر ساخته و اعتماد مردم به کارکردهای دولتی را کاهش میدهد.
با این حال، نفس تصمیم و این که قرار است پروسه کابل با مدیریت و رهبری افغانها جایگزین روندهای دیگری چون پروسه استانبول یا موارد مشابه دیگر شود، یک امر نیک و پسندیده است. اما تمام حرف و حدیث در این است که آیا دولت کابل توان مدیریت و هماهنگی پروسهای را خواهد داشت که هر روز بیشتر از روز گذشته بازیگران آن زیادتر شده و هر کدام نیز به دنبال منافع خویشتن هستند؟
پاسخ این سوال دشوار بوده و جنبه مثبت آن با تردیدهایی همراه است. زیرا در وضعیت کنونی افغانستان، جنگ نیابتی در جریان است و ضعف اقتدار ملی در کشور، شرایط را برای نفوذ و دخالت قدرتهای زیادی هموار ساخته است. دولت کابل نیز هم قربانی این مسأله بوده و هم به نحوی یکی از جوانب جنگ نیابتی است. زیرا در زد و بندهای جاری ناگزیر است یا جانب هند را گرفته و در برابر پاکستان قرار گیرد و یا هم از سیاستهای امریکا حمایت کرده و در تقابل با سیاست مسکو موضعگیری نماید.
بدیهی است که این وضعیت سیاسی و چالشهای موجود در موضوعگیری سیاسی و دیپلوماسی ملی، وارد شدن در پروسه صلح را نیز دشوار خواهد ساخت. زیرا در صورت رهبری افغانستان، نه ابزارهای داخلی که باید با آنها مذاکره شود توان تصمیمگیری را دارد و نه هم دولت افغانستان قدرت قاطعانه برای ایراد حرف آخر را خواهد داشت. به همان اندازه که نیروهای مخالفان مسلح و گروههای جنگجو برای ورود به عرصه جنگ و صلح نیازمند دیکته و اشاره باداران خارجی شان هستند، دولت نیز مجبور است ملاحظات کشورهای خارجی را مد نظر داشته باشد.
بنابراین، پروسه کابل یا استانبول، مذاکرات اسلامآباد یا عشقآباد، نشست قطر یا دوبی و یا هر پروسه دیگری که در هر جای دیگر برگزار گردد، زمانی نتیجه مثبت و مؤثر خواهد داشت که دو جانب مذاکره فارغ از هرگونه ملاحظات سیاسی و منافع بیرونی، مصالح ملی را مد نظر قرار دهند. این واقعیت نیز زمانی محقق خواهد شد که مدیریت برنامههای مشابه به پروسه کابل، به معنای واقعی کلمه ملی شده و تلاشهای صادقانه در این راستا با استفاده از هرگونه پتانسیلهای ملی آغاز شده و عملی شود.
شکی نیست که اگر چنین روندی با شرایطی که گفته شد روی دست گرفته نشود، بارها شاهد وقایع خونین و تلخی، مشابه به آنچه در هفته گذشته رخ داد، خواهیم بود و این اقلیم سالیان درازی روی صلح و ثبات را نخواهد دید. لذا برای پیشبرد روند صلح، نیازمند تحرک وسیع ملی هستیم و تفاوتی در نام آن نیست که پروسه کابل باشد یا پسوند دیگری داشته باشد.