پرکاربردترین عبارات در ادبیات سیاسی ما عبارات “منافع ملی” و “وحدت ملی” است. در شرایطی که اوضاع سیاسی کمی نابسامان میشود، میبینیم که از سیاستمدار و حکومتی گرفته تا دستفروش و جاروکش روی سرک همه از منافع ملی و وحدت ملی سخن میزنند. اما با وجود این، مصادق این عبارات در زندگی روزمره ما کمتر مشاهده میشود و در داد و گرفتهای سیاسی نیز نمود چندانی ندارد. پرسش این است که چرا علیرغم تکرار این عبارات در گفتار و نوشتار ما، مصادق عینی عبارات منافع ملی و وحدت ملی در کنشهای سیاسی و رفتارهای اجتماعی به روشنی به چشم نمیخورد؟ چرا با وجود تأکید بر این عبارات، به وحدت ملی نرسیدهایم و تعریف منافع ملی ما نیز هنوز نامشخص است؟ در این مقاله به این پرسش پاسخ دادهایم.
اصولاً وحدت ملی تابع و پیرو منافع ملی است. در سادهترین تعریف، منافع ملی، مجموعهای از اهداف یک دولت است که برای بقا، رفاه و ارتقای پرستیژ خود آنها را نشانی و دنبال میکند. بدیهی است که منافع ملی دولتها ریشه در نیازها و خواستههایی دارد که برای ملتها ارزشمند، مهم و حیاتی تشخیص شده است. هر دولت دموکراتیک به دلیل آن که ممثل اراده قاطبه ملت خود است، مسوولیت دارد در چهارچوب این منافع رفتار و در مسیر تأمین منافع ملی خود حرکت کند. به این ترتیب، دولتی که بتواند منافع ملی خود را موفقانه تأمین کند، از وحدت ملی خدشهناپذیر نیز برخوردار خواهد شد.
اما در افغانستان، تعریفها از منافع ملی متفاوت و گاه متناقض است. برای بخشی از جامعه عناصری حیاتی تلقی میشود که برای بخشی دیگر از کمترین درجه اهمیت هم برخوردار نیست. به همین شکل، بخشی از مردم اهدافی را ملی تلقی میکنند که بخشی دیگر این اهداف را ضدملی، ویرانگر و خسارتبار میپندارند. به این دلیل دولت هم تا هنوز موفق نشده است تعریفی را از منافع ملی به دست بدهد که برای همه مردم قابل قبول باشد و در عرصه اجرا نیز از جانب آنها حمایت شود. این چنددستگی در تعریف منافع ملی باعث شده که نطفه وحدت ملی در کشور آن گونه که باید شکل نگیرد و اگر شکل هم گرفته باشد در برابر کمترین نوسانات سیاسی آسیب ببیند.
بزرگترین مانع در راه تعریف منافع ملی در کشور، تودهها نیست؛ بلکه انگشتشمار سیاستمدار و فعال فرهنگی اند که منافع خود را در نفاق ملی میبینند. آنها با نشاندن منافع شخصی خود در جایگاه منافع عمومی و با تولید و تکثیر دروغ و اوهام، معلومات کاذب و آگاهی مخدوش در درون جامعه تزریق کردهاند. به این ترتیب، تودهها که دسترسی به معلومات دست اول ندارند، دروغها و یاوههای آنها را عین حقیقت تلقی و در تصمیمگیریهای شان مطابق همین معلومات و آگاهی مخدوش عمل کردهاند. از همین رو است که میبینم بازار این دست از سیاستمداران و فرهنگیان بسیار گرم است و مقاومت انگشتشمار سیاستمدار و فعال فرهنگی دیگر در برابر آنها اثرگذار واقع نمیشود. بدترین تبعات این وضعیت آن است که شکافهای اجتماعی با گذشت زمان بزرگتر میشود و دشواریها در راه رسیدن به وحدت ملی و تعریف منافع ملی افزایش مییابد.
با این حال، وظیفه دولت آن است که افکار عمومی را از آگاهی و معلومات دروغ، کذب و افسانه تخلیه کند. این تنها راهی است که تودهها را از پیروی غریزی و کورکورانه از بتهای سیاسی که خود برای خود تراشیدهاند و یا بر آنها تحمیل شدهاند، نجات میدهد. بدیهی است که رهایی مردم از چنگال بتهای سیاسی که منافع شخصی خود را در جایگاه منافع عمومی و جمعی قرار دادهاند، شرایط را برای بازتعریف منافع ملی مساعد خواهد کرد. بدین سان، وحدت ملی که تابع تعریف و تأمین منافع ملی است، نیز ضمانت خواهد شد و شکافهای موجود اجتماعی برای همیشه از بین خواهد رفت. همچنان از جانب دیگر، مجال سوء استفاده از نزد کسانی که منافع خود را در جنگ میان مردم و نفاق میان آنها میبینند، گرفته میشود و شعارهای وحدت ملی و منافع ملی نیز جامه عمل میپوشد. بر هیچ کسی پوشیده نیست که وحدت ملی ضامن بقا، رفاه و رستگاری کشور است و افقهای تازهای از فرصتها را برای دولت و ملت فراهم خواهد کرد.
کلیدگروپ را در تویتر و فیس بوک دنبال کنید