میخواهم در زمینی گل آلوده و پر حلزون
به دست خود گودالی ژرف بکنم
تا آسوده استخوانهای فرسودهام را در آن بچینم
و چون ماهیای در موج در فراموشی بیارامم
من از وصیتنامه و گور بیزارم
پیش از آن که اشکی از مردمان طلب کنم
مرا خوشتر آن که تا زندهام زاغان را فرا خوانم
تا از سراپای پیکر ناپاکم خون روانه کنند
ای کرمها!
همراهان سیهروی بیچشم و گوش
بنگرید که مردهای شاد و رها به سوی تان میآید
ای فیلسوفان کامروا، فرزندان فساد
بیسرزنش میان ویرانه پیکرم روید و بگویید
هنوزهم، آیا رنج دیگری هست؟
برای این تن فرسوده بیجان
مردهای میان مردگان
شعر از شارل بودلر؛ شاعر سمبولیست فرانسوی
کلیدگروپ را در تویتر و فیس بوک دنبال کنید