پیچ و خمهای زندگی محمود حکیمی که حکایت از مبارزات او در برابر ناملایمات زندگی فردی و اجتماعیاش دارد، در اشعار و تراوشهای فکری وی تبارز آشکار یافته است. حکیمی که متولد سال 1348 در ولسوالی جاغوری ولایت غزنی میباشد، دوران کودکی را در آن جا سپری کرده و در دوران جوانی بنابر مخالفتهایی که با رسم و رواجهای ناپسند جامعه داشته این ولسوالی را ترک کرده است. او میگوید: “در سال 1364 از جاغوری خارج شدم و به کشورهای همسایه (پاکستان و ایران) مهاجر شدم. در دنیای مهاجرت در کنار اینکه کار میکردم، مطالعه میکردم و بسیار سینما میرفتم.”
حکیمی که توجه زیادی به سینما داشته است میگوید در این زمینه حتی درمورد فلمها برخی مضامینی را نیز نوشته و از طریق نشریات به چاپ رسانده است. او در عین حال تجاربش را از مهاجرت چنین بیان میکند: “در مهاجرت از دنیای محدود خود خارج شدم و در عین حال با توحین و تحقیر مواجه شدم و به اهمیت زندگی در وطن خود پی بردم. علیرغم این مشکلات تلاش کردم آموزش ببینم.”
حکیمی در اوج تحولات سیاسی در زمان مجاهدین از کشور مهاجرت کرده و میگوید در مدارس دینی بیرونی تحصیلاتش را تا درجه ماستری به پیش برده است. او زمانی که به وطن برمیگردد، در یکی از پوهنتونهای خصوصی تا درجه لیسانس در رشته علوم سیاسی تحصیل میکند.
محمود حکیمی با آنکه در حوزه علوم دینی و زبان عربی پیشرفت زیادی داشته است اما میگوید خود را با این حرفه هیچگاه مطابقت داده نتوانسته است. او میافزاید که اگرچه آموختههایش در بخش زبان عربی و علوم دینی، برایش مهم است اما در این عرصه هیچگاه کار یک روحانی را انجام نداده است.
حکیمی میگوید همزمان با اینکه در دوران کودکی شاگرد یک مدرسه دینی بوده است، به گونه مخفیانه پیش یک معلم شخصی نیز درس خوانده و استادش او را به مطالعه کتابهای زیادی تشویق کرده است.
همچنین محمود حکیمی سر رشته خوبی از شعر و شاعری دارد. او چند مجموعه شعری نیز به چاپ رسانده که از آخرین مجموعه شعری وی میتوان از “یک تاوه هذیان” نام برد. این شاعر و نویسنده از ابتدای روی آوردنش به دنیای شاعری چنین حکایت میکند: “در محافل شعر و ادب که از سوی افغانهای مهاجر در پاکستان برگزار میشد، شعر میسرودم و میخواندم.”
حکیمی که در مهاجرت به شاعری و نویسندگی شروع کرده است، میگوید که او در شهر کویته پاکستان در دفتر نشریه “امروز ما” به عنوان توزیعگر نشریه استخدام شده بود و از همین جا به نویسندگی و شعرگویی آغاز کرد. وی میافزاید که شعرهای زیاد او در این نشریه چاپ شده و در اختیار مخاطبانش قرار گرفته است. به گفته حکیمی، او از این طریق در میان ادبا و شعرا راه پیدا میکند و کم کم قدم به دنیای نویسندگی میگذارد: “بعد از آن در پشاور رفتم و در آن جا محافل و مراسم زیاد فرهنگی از سوی افغانها برگزار میشد و من شعرهایم را پیشکش میکردم. در مدت سه سال که در پشاور بودم سه کتاب را به نامهای (تا مرزآشنایی)، (قرائت جهل) و (یک پلک باور) به چاپ رساندم.”
حکیمی میگوید که تجارب زیادی از مطالعه و ثمرات آن دارد. او معتقد است که برای فراگیری دانش تنها آموزش اکادمیک کفایت نمیکند بلکه افراد باید تلاش کنند تا خود سطح آگاهیاش را بالا ببرد: “آدم باید خودش تلاش کند، مطالعه کند و بیاموزد در غیر آن تحصیلات اکادمیک هم هیچ دردش را دوا نمیتواند.”
زمانی که طالبان از قدرت در افغانستان کنار زده میشوند، حکیمی برمیگردد به وطن و جزو بنیادگذاران هفتهنامه “مشارکت ملی” میشود. او بعد از آن مسوول یک روزنامه به نام “طلوع افغانستان” میشود و به همین ترتیب، در مدت 4 سال به عنوان مدیر مسوول روزنامه افغانستان کار میکند. او میگوید که بیش از 1200 سرمقاله در این روزنامه نوشته و به چاپ رسانده و در کنار اینها، کتاب دیگری را به نام “وادی ایمن” که سفرنامه حج میباشد نوشته است.
حکیمی در باره مجموعه شعری تازهاش به نام “یک تاوه هذیان” که با هزینه شخصی وی به چاپ رسیده است، میگوید: “متأسفانه که کارهای فرهنگی نیز انجویی شده و برخی کارهایی که در این عرصه صورت میگیرد براساس فند و پروژه صورت میگیرد و این نوع فعالیتها تأثیرات آن چنانی بر غنامندی فرهنگ و رشد فرهنگیان در جامعه ندارد.”
حکیمی که این مجمعوعه شعریاش را 11 سال قبل در 9 ساعت در یک سفر سروده، میافزاید که برای چاپ این کتاب به آدرسهای مختلف به شمول انجمن قلم، مراجعه کرده است اما هیچ یکی از نهادها برای چاپ آن با وی همکاری نکردهاند. محمود حکیمی درمورد نوعیت اشعار این مجموعه گفت: “این اشعار 250 دوبیتی به هم پیوسته است که هر کسی که میخواهد کتاب را بخواند باید از اول تا آخر بخواند، چون پیام واقعی شاعر زمانی درک میشود که تمام دوبیتیها مطالعه شود.”
حکیمی دغدغههای ذهنیاش را در این دوبیتیهای به هم پیوسته نسبت به موضوعات روز و اوضاع جامعه بیان داشته و میگوید که حس ششم به او کمک کرده تا 11 سال قبل اوضاع کنونی کشور را تصور کند. او در جایی گفته است:
وفا کابل چو بغداد است اینک
همه جا باده و باد است اینک
وفا مشاطهها جمع اند اینجا
ازین دیوانه فریاد است اینک
حکیمی در این اشعارش باآنکه از دموکراسی دروغین در جامعه انتقاد کرده اما نخواسته برای مخاطبانش وعظ و نصیحت نماید، بلکله او تنها به نارساییهای جامعه اشاره کرده است. وقتی از او پرسیدیم که بر کدام اساس اوضاع کنونی را 11 سال قبل، پیشبینی کرده است، گفت: “با استفاده از حس ششم و هر آنچه در زندگی یک انسان معمول است و هر آنچه در جامعه انسانی به گونه عادی رخ میدهد، من اوضاع غیرعادی را تشخیص دادهام، مسایلی که قابل پیشبینی است در این کتاب گنجانیده شده است.”
او در یکی از دوبیتیهایش میگوید:
وفا در جای مسجد دیر آید
چه بدعتها به نام خیر آید
بسا رقاصههای نیمه عریان
به خانه از درون “ویر” آید
در این مجموعه اشعار حکیمی نقد و نظرها پیرامون موضوعات سیاسی نیز دیده میشود. او تصریح میکند که این شعرها دغدغههای شخصی و روحی خودش است و نسبت به واکنش مخاطبانش به این مسایل بیاعتنا میباشد.
وفا این سوره آخر شد ندانم
به سود وضع شاعر شد ندانم
دل یار من از این نوحهخوانی
مسلمان یا که کافر شد ندانم
حکیمی نوعیت این مجموعه شعریاش را دوبیتیهای بهم پیوسته معرفی میکند که تا حدی نزدیک به “غزل – مثنوی” میباشد: “غزل – مثنوی یک قالب سنگین است. من فکر کردم این شعرها را در قالب دوبیتی تنظیم کنم، چون دوبیتی سادهتر و روانتر میباشد، دوبیتی راحتتر هم است، از این لحاظ دوبیتی را انتخاب کردم.”
حکیمی خود اعتراف میکند در این کتاب برخی از پرشهای وزنی وجود دارد، اما او این موضوع را جدی نگرفته و عمداً نخواسته است آن را دوباره دستکاری کند: “خواستم که این شعرها همان گونه در اول آمده باقی بماند، چون مفاهیم به گونهای که تداعی شده که دیگر دستکاریاش ممکن است معنی را تغییر دهد.”
علاوه بر “یک تاوه هذیان” آثار شعری دیگری نیز از محمود حکیمی تا حال به چاپ رسیده است، که میتوان از “تا شهر سوخته” و “بدون سلام” نام برد. او دو مجموعه شعری دیگر نیز دارد که تا حال به چاپ نرسیده است. حکیمی که یک نویسنده و ژورنالیست نیز میباشد دو کتابی را تحت عناوین “سرمقالهها” و “پس از طالبان” نوشته است که در آینده نزدیک آنها را چاپ خواهد کرد.
از حکیمی مقالات و مضامین زیادی در رسانهها به چاپ رسیده است. او به عنوان عضو مرکز رسانههای حکومت، میگوید که ما باید با نظام همکار باشیم و در عین حال تلاش کنیم فرهنگ جامعه خود را رشد دهیم. او از برخی نارساییهای رسانهها یادآوری کرده و تأکید میکند که باید روی نواقص و کوتاهیهای مسلکی و حرفوی رسانهها بیشتر کار شود.
محمود حکیمی در کنار آنکه یک شاعر و نویسنده میباشد، یک فرد فعال مدنی نیز میباشد. او میگوید که علیه رسم و رواجها و خرافاتی که در جامعه حاکم است بسیار مبارزه کرده و این مبارزات تا حدی بوده که موجب فرار وی از زادگاهش شده است: “برای مبارزه با خرافات به مشکلات زیادی نیز روبهرو شدم، حتی زندانی شدم و از منطقه فراری شدم.” در عین حال، حکیمی میگوید که مبارزات او و همفکرانش نتیجه داده و امروز مردم تا حد زیادی افکار وی و همفکرانش را پذیرفتهاند. محمود حکیمی از محمدشریف سعیدی و شهید علیبابای رحیمی و برخی افراد دیگر به عنوان همصنفان و همراهانش در راه مبارزه با رواجهای ناپسند و خرافات یاد میکند.
حکیمی برای تقویه نهادهای فرهنگی به همکاری بزرگان ادبی و فرهنگی اتحادیهای را تحت نام “اتحادیه فرهنگیان و نویسندگان” تشکیل داده که اعضای آن شامل قنبرعلی تابش، محمود جعفری، هادی میران، محمد واعضی و افراد دیگر میشود. او میگوید که آرزو دارد صلح و آرامش برقرار شود تا بتواند در برخی نقاط کشور که آرزوی سفر دارد، به سفر برود.