ads

رازهایم را بی‌خیال شو

مینا نصر یکی از شاعران مطرح زن در کشور است. این شاعر خوش‎قریحه افغان 38 سال پیش در دیار مهاجرت در ایران به دنیا آمده است. او در همانجا به مکتب رفته است و تحصیلات عالی خود تا مقطع لیسانس را نیز در ایران سپری کرده است. خانم نصر حدود سه سال می‎شود همراه با خانواده‎اش به افغانستان بازگشته است. او پنج فرزند شامل دو پسر و سه دختر دارد.

نویسنده: asir
5 سنبله 1397
رازهایم را بی‌خیال شو

مینا نصر یکی از شاعران مطرح زن در کشور است. این شاعر خوش‎قریحه افغان 38 سال پیش در دیار مهاجرت در ایران به دنیا آمده است. او در همانجا به مکتب رفته است و تحصیلات عالی خود تا مقطع لیسانس را نیز در ایران سپری کرده است. خانم نصر حدود سه سال می‎شود همراه با خانواده‎اش به افغانستان بازگشته است. او پنج فرزند شامل دو پسر و سه دختر دارد.

مینا نصر در رشته‎های شرعیات و تاریخ تحصیل کرده است. این شاعر شیرین‎کلام برای یک سال در رشته ادبیات فرانسه نیز درس خوانده است. او علاوه بر این، برای حدود یک و نیم سال در رشته خبرنگاری نیز آموزش دیده است.

خانم نصر در سرایش شعر دست بسیار بالایی دارد. از او تاکنون چندین مجموعه شعری به چاپ رسیده است که برای مخاطبانش جذاب و خواندنی واقع شده است. ما در این شماره مجله کلید با او مصاحبه‎ای انجام داده‎ایم که اینک شما را به خواندن آن دعوت می‎کنیم.

كلید: دلیل اینكه چرا علوم مختلفی را فرا گرفته‌اید، چه بوده می‌تواند؟

مینا نصر: من از ابتدای دوران کودکی ناآرام و بی‌قرار بودم و دوست نداشتم ساکت و آرام باشم. تلاش می‌كردم از هر رشته علوم، آگاهی داشته باشم و به تازگی فهمیده‌ام که علاقمندی زیادی به روانشناسی هم دارم.

كلید: چه كارهای فرهنگی را به طور مجموعی انجام داده‌اید؟

مینا نصر: من در جریان كار و فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی، مقاله‎نویسی و ویراستاری را نیز تجربه كرده‌ام. همچنان داستان‎ها و نمایش‎نامه‎هایی را برای علاقمندان داستان و تیاتر روی صفحه كاغذ نوشته‌ام كه خوشبختانه مورد تشویق و ترغیب دوستان و فعالان حوزه هنر و فرهنگ هم قرار گرفته‌ام.

كلید: سرودن شعر را چه زمانی آغاز كردید؟

مینا نصر: چیزی كه مرا تا حال ترک نكرده است و من هم نمی‌خواهم دور از آن باشم، همین شعر است. من از سیزده سالگی به سرودن شعر آغاز كرده‌ام و تا حال چهار مجموعه شعری‌ام اقبال چاپ یافته است.

كلید: در مورد مجموعه‌های شعری تان كمی بگویید.

مینا نصر: یک مجموعه شعری‌ام مشترک با شاعران ایران در انجمن شعر “قم” و در انجمن شعر و ادب “حرم” چاپ شده است كه استاد مجاهدی اكثریت اشعارم را انتخاب و در نشریه‌های مختلف چاپی به نشر رسانده است. یک مجموعه دیگرم همین طور با مجموعه اشعار شاعران مهاجر افغان، هفده سال قبل چاپ شده است و سرانجام دو مجموعه مختص به من که اشعار مربوط به خودم و پژواک حالات درونی و زندگی‌ شخصی من است، در این اواخر اقبال چاپ یافته است.

كلید: مجموعه‎های شعری شما چه نام‎هایی دارد و موضوعات آن‎ها چیست؟

مینا نصر: یکی از مجموعه اشعارم به نام “اتفاق گلدان‌ها” است که مربوط به ده سال اول دوره شاعری من است. این مجموعه پنج سال قبل چاپ شد. مجموعه دومی هم دو سال قبل به نام “زن در سایه‌ام ” چاپ شده است. این مجموعه‎ها شامل برداشت‌ها، احساسات، افکار و واقعیت‎های زندگی من است.

كلید: اشعار دوره نوجوانی تان شامل كدام موضوعات و چه نوع احساسات است؟

مینا نصر: اشعــار اوایــل جــوانــی‏ام بیـشتــر بیان‎کننده احساسات من در آن مرحله‎ای از زندگی است. من كه در آن زمان بیشتر عاشق طبیعت، زندگی و زیبایی بودم. بناءً همواره در ذهنم سوالاتی چون؛ چرا زندگی می‌کنیم، هدف ما از زندگی چه است و آخر زندگی به کجا می‌کشد، خطور می‌كرد و عمدتاً پاسخ‎های خود در برابر این سوالات و همچنان برداشت خود از هستی را در این اشعار جا می‎دادم.

كلید: در مورد مجموعه “زن در سایه‌ام ” کمی صحبت کنید.

مینا نصر: در این مجموعه‌ شعری‌ از یک دختر احساساتی به یک زن در نقش مادر و زنی که در جامعه و در زندگی خود دچار اتفاقات تلخ و شیرین زیادی می‌شود، تبدیل شده‎ام. اشعارم هم همین اتفاقات زندگی‌ام را تبارز می‎دهد. در این مجموعه بیشتر روی زن تمرکز کرده‌ام، وقتی خواننده‌ای این مجموعه را بخواند، می‌داند که شاعر آن، یک زن است؛ چون اشعارم در مورد درد، مشكلات، معصومیت و وفاداری زن حرف می‌زنند.

كلید: از شعر چه تعریفی دارید؟

مینا نصر: شعر به معنای احساس است و اگر در جامعه هم دنبال آن بگردیم در می‌یابیم كه شعر به معنای بیان احساسات است، ولی یک حس تجربه شده، یک اتفاق پیش آمده یا دیدگاهی که شاعر نزد خودش داشته است. به نظر من چیزی که ذهن شاعر با آن در‌گیر باشد و بعد در قالب كلمات ابراز شود، شعر است.

کلید: معمولاً در چه حالت‎هایی شعر می‎گویید؟

مينا نصر: زمانــی کــه از یک مــوضــوع الهام يا انگیزه‌ای بگیرم مثل غم، خوشی يا درد و رنج همان لحظه قلم برمی‌دارم و شعر می‌نويسم.

كلید: شما ارادت بیشتر به اشعار كدام یک از شاعران مطرح دارید؟

مینا نصر: شاعری که من از آن خیلی متأثرم، حافظ است. من در دوران جوانی اشعار حافظ را خیلی می‌خواندم و تاكنون هم این روش را پیش می‌برم، دلیل آن هم این است كه اشعار حافظ به آیینه‌ای می‌ماند که صورت مخاطبانش را در خود می‌نمایاند و این موضوع به دلیل حضور سرشار نمادها و سمبول‌هایی است که حافظ در اشعارش آفریده است؛ چنانکه در بیت زیر “شب تاریک” و “گرداب هایل” را می‌توان به وجوه گوناگون عرفانی، اجتماعی و شخصی تفسیر و تأویل کرد:

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

حافظ در بیان عشق و حوادثی که در جامعه‌اش بوده است، وقایع‌نگاری خاصی کرده است كه برایم خیلی دل‌نشین است. به هر حال آن وقایع، دیدگاه و نگرشی که از جهان بیرون در ذهن شاعر شکل می‌گیرد بدون اینكه شاعر در آن دخالت داشته باشد، آن را با كلمات پیوست داده و ابراز می‌كند.

كلید: آیا هر شعر و سبک هر شاعر، مخاطبان خاص خود را دارد؟

مینا نصر: در بیــان شعــر، هــر شاعــر خواننده خاص خود را دارد و من هم این احساس را در مخاطبانم داشته‌ام که گفته‎اند این شعرت چقدر حال و احوال من را بیان کرده است و خوشحالم كه من هم مخاطبان خاص خود را دارم.

كلید: در باره كدام موضوع خاص زندگی تان هم شعر سروده‌اید؟

مینا نصر: بلی، شعری درباره پسرم سروده‌ام که ده سال قبل تولد شده است. پسرم امیرحسین با یک سلسله مشکلات صحی به دنیا آمد که زندگی‌ام را کاملاً عوض كرد. حالا هم ناتوانی و رنجی که آن پسرم دارد، مرا خیلی آزار می‌دهد. احساسی كه نسبت به درد پسرم دارم مرا وامی‎دارد تا درباره‎اس بنویسم كه:

پسرم تو بزرگ می‌شوی

و من می‌بینم

می‌بینم که تو راه می‌روی

و من مادرت

کنارت هستم

و افتخار می‌کنم

می‌بیبنم

و خوشحال می‌شوم

شعر دیگری که در مجموعه دوم شعری است، درباره خودم سروده‌ام. در لا بلای  روحیات خودم و در برهه‎ای از زندگی‌ام سروده‌ام. این نمونه شعری‌ام را تقدیم خواننده‌های عزیز مجله كلیــد مــی‌کنــم. این شعر به نحوی مستقیم و غیرمستقیم با زندگی من ارتباط دارد:

رازهایم را بی‌خیال شو

روزهایم را بپرس

که زنی در سایه‌ام

با بادها بی‌قرارم

پاهایم گریزان‌تر از آنند

عابری شوند

خیابانی پر از ویترین‌ها و مغازه‌ها

نیون‌های رنگه و تابلوها

برایم کم‎رنگی می‌کنند

ستاره‌های دور را

منتظرم دستی خط چشمم را پاک کند،

زیبایی‌ام را به دوردست‌ها ببرد

من داستانی‌ام که فصلی از آن ناخوانده مانده هنوز

زنی در سایه

با حباب‌های نازک در سر

با جیب‌هایی که

در آن رویاهایم پنهان است

کسی نمی‌داند باد

گل‌های چادرم را

در کدام شاخه

یا بر سر کدام دختری نشانده؟

بهترین خاطره‌ام

شبی است که

دستم‌هایم را

در گودالی از باران شستم.

کلیدگروپ را در تویتر و فیس بوک دنبال کنید
طراحی و توسعه توسط تکشارک - Copyright © 2024

Copyright 2022 © TKG: A public media project of DHSA